من باختم

من باختم.....
در روزگار غریبی که سزای خوب بودن ،خنجر از پشت خوردن است،،پس بزن ؛که سزای من ،از درد به خود پیچیدن است..
بزن که یک عمر تکرار اشتباه،داستان تکراری زندگیم شده است...بزن که من ادم نمیشوم ....بزن تا احساسات گرانم را به بهای ارزان ،نفروشم دیگر.....
بزن که سزای قلب ساده من همین خنجرهای به زهر اغشته توست....
بزن تا شاید فهمیدم که همیشه خوب بودن ،،خوب نیست و گاهی باید بد بود ...بد ....
فرو کن خنجرت را نارفیق تا که دردش بیدارم کند از خوابی که در ان همه را خوب میبینم....
بزن که سزای سادگی من...مرگ است...م ر گ...
دیدگاه ها (۲)

گاهی دلت نه عشق می خواهد ...نه عاشقانه ....گاهی دلت فقط یک ر...

جایی که عشق و معرفت زیر سوال استعاشق شدن تنها تر از یک احتما...

بـراے دوسـت داشـــتنتمحـتاج دیـــدنت نیســـــتم ...اگـر چہ ن...

یعنی تو نباشی و دمی زنده بمانم .به خدا نهجز اسم قشنگ تو بیای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط