من با دستهای خالی به واپسین لحظه شعررسیده امبه مطلقِ یک بغض پناه آورده ام به خواب آلودگیسرد یک تخت جان داده ام من پروازرا به هزارکبوتربه هزاران کبوتربدهکارم و تو دیر آمدی