BTS, Roman

#زندگی_من
#پارت_پنجاه_و_یک

(فریاد) من- بس کنید!

دبیر برگشت و یک نگاه بدی بهم انداخت.

(عصبانی) دبیر- چته، چرا عربده میکشی؟

داشتم آب میشدم[دختره اح*مق، خب نتونستی دو دقیقه دهنت و ببندی! بابا، اونا هرچقدر تو رو اذیت کنن تو نباید خودتو و جلوی دبیرا بد کنی]
مدام لبم و گاز میگرفتم، هر لخظه ممکن بود اشک توی چشام جاری شه. فکر میکردم اگه بیام مدرسه میتونم با دوستای همسن و سال خودم دوست شم، ولی همه تنها کاری که برام میکنن اذیت کردنمه.

دبیر- سریع برو از کلاس بیرون، نمیخوام یک پر سر و صدا توی کلاسم باشه.
(بغض) من- ولی اقا...

رو شو ازم گرفت و به کتاب دستش سپرد

دبیر-پاشو برو بیرون

چشام، از شدت بغض گرد شده بود. به سرعت بلند شدم و از اتاق خارج شدم.
داخل حیاط رفتم و روی صندلی زیر درخت نشستم.
با انگشتام روی میز روبه روم چیزی میکشیدم تا حوصلم سر نره.
با خودم یک اهنگی که از قبل حفظ بودم رو هم خوندم.
(i need somebody who can love me at my worst: از جوگکوک)
معنی اهنگ، دقیقا حس و حال من و میداد.
کلاسم تموم شده بود و کم کم بچه ها داشته میومدن بیرون که برن خونه هاشون.
وارد کلاسم شدم تا وسایلاکو بردارم. پسرای قلدر کلاس جلوم ایستادن.

(پوزخند تمسخر)..- میخوای بری پیش ددی ت؟

جوابش ندادم، طوری که کسی روبه رو نیست.
از بازوم گرفت، اما من پسش زدم. همینکه وحشیانه مچ دستش و انداختم پایین، سیلی محکمی به صورتم زد.
توی اون لحظه اصلا گریه نکردم، فقط با چشمای پر تز خشم بهش خیره شدم و شروع کردم به فحش و وارد کردن اسیب های جسمی بهش
#رمان#Roman
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS

BTS

BTS

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 6 " ویو ا.ت : جونگکوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط