the end of time after him part 42

لوکاس : پاتریشیا نه نباید بمیری اشلی کجایی
اشلی : نه نه پاتریشیا تو باید زنده بمونی ... پاتریشیا دستمام رو گذاشتم رو بدنت زود خوب میشی قول میدم

چندی بعد :

اشلی : بچه ها حال پاتریشیا خوبه و دیگه خونریزی نداره اما فکر کنم باید یه چیزی بهتون بگم از اونجایی که من میتونم افراد رو درمان کنم خب یه چیزایی درون بدنشون میبینم که چطور آسیب دیدن و کجا باید دستامو بزارم و خب شاهد یه چیزی شدم

توماس : چیشده حالش خوبه طوریش که نشده
اشلی خب ... چجوری بگم ... ببین اگه بشنوید میگی مگه دکتری مگه فلان ولی دیدمش و به قدرتم هم اعتماد دارم فکر کنم برای شنیدنش آماده نباشی
توماس : بگو چیشده
اشلی : خب ...اون ...
توماس : گفتم بگو چیشده
اشلی : پاتریشیا ...حامله اس
توماس : هه شوخی خوبی بود
اشلی : خب من گفتم میگی دروغ میگم ولی من دارم راست میگم
لوکاس : چی امکان نداره
توماس : یعنی واقعا الان پاتریشیا...
لوکاس : توماس واقعا ازت متنفرم
جیمز : آخه تو حالت خوبه ببین الان تو وضعیت آخرالزمان باید از دختر حامله هم مراقبت کنی
ما نمیتونیم با وجود اون به پادزهر برسیم زیر دست پای اون زامبی ها له میشیم
ناتاشا : اگه کل دنیا درست بشه و همه برگردیم خونه بعد پاتریشیا چجوری میخواد زندگی کنه مادر و پدرش چی میگن توماس چیکار کنه تو ۲۰ سالته اون فقط ۱۵ سالشه اصلا همین الان حتی اگه یه ذره بخوره زمین چه بلایی سر بچش میاد
پنی : به هر حال با حرفاتون چیزی عوض نمیشه الان پاتریشیا بهوش میاد اون رو چیکار کنیم اگه بفهمه قطعا بچه رو میکشه
پاتریشیا: چی من حاملم ...
دیدگاه ها (۱۶)

نظرتون راجب ۵ تا پارت گذاشتن تو یه روز چیه اگه بخواید میزارم...

the end of time after him part 43

the end of time after him part 41

جیمین فیک زندگی پارت ۶۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط