عشق خونین
《 عشق خونین 》
پارت ۲۱
جیمین: من خطرناک نیستم
تو و سوی جانگ نگاه اش را به پایین پله ها دوخت و جیمین را دید که دست هایش رو سرش گذاشته بود و چم هایش بسته با خودش تکرار میکرد " من خطرناک نیستم " ات زود سمته جیمین رفت و دست هایش را گرفت ولی اون دست هایش را پس زد افتاد رو زمین و دست هایش رو سرش نگه داشته بود
بغضی تو گلو ات پیچیده بود و اشک هایش جاری شدن چطور میتوانست حال اون بچه رو خوب کنه رو زمین نشست و سرش کیوتی رو بلند کرد رو پاهایش گذاشت لپ اشرا نوازش کرد
ات : ببخشید ببخشید ... معذرت میخواهم جیمین ....
سمته آغوش اش کشید و سفت بغلش گرفت اون هم کم کم گریه هایش آروم شد نفس های داغ کیوتی به گردن ات میخورد
دست هایش را سفت تر کرد و جیمین را در آغوش گرم خودش گرفته بود جیمین دیگه گریه نمیکرد و دست هایش را از رو سرش برداشت ات موهای بلند کیوتی را کنار میزد ....
ات : معذرت میخواهم
سوی جانگ: ببخشید جیمین واقعا منظوری نداشتم
ات : میدونم برات مهم نیست سوی جانگ پس تنهامون بزار
سوی جانگ: اونی به جین هیونگ زنگ بزنم
ات : آروم باش ساکت
بدن جیمین میلرزید و در اغوش ات خودش رو بیشتر جا کرد
ات : به جین تماس بگیر
سوی جانگ سری تکون داد و سمته سالون رفت
ات : جیمین عزیزم آروم باش
بدن جیمین بیشتر به لرزه اوفتاد و ات دست اش را محکم گرفت ...
با کمک سوی جانگ سمته اتاق اش برد و رو تخت آروم دراز کشید ات هم کنارش نشست و سوی جانگ سمته پتو رفت و روش کشید
سوی جانگ : پس هیونگ کجاست
ات : آروم تر ... ببین فکر کنم آمد
سوی جانگ از اتاق خارج شد
ات نگاه اش را به جیمین دوخت هنوز هم بدنش میلرزید دست سرد اش را در دست گرم اش گرفته بود هنوز زخم های دست اش خوب نشده بود
ات : قربونت برم من کیوتی من .. تازه حالت خوب شده بود
جین با اجله وارد اتاق شد و سمته تخت رفت
جین : چی شده
ات : فکر کنم حمله عصبی بهش وارد شده
جین جیمین رو ماینه کرد و بهش آرام بخش تزریق کرد
ات با صدا آروم گفت
ات : حالش چطوره
جین : بریم بهت میگم از اتاق هر دو خارج شدن و سمته سالون رفتن .... سوی جانگ هم نگران رو مبل نشسته بود ات رو مبل نشست
سویون: اونی حالش چطور بود
سوی جانگ: ترو خدا بگو خوب میشه
ات : آروم باشید .. جین هیونگ منتظریم
جین : درسته میگفتی ات حمله عصبی بهش دست داد بود و الان خوابه هیچ وقت کار ها و رفتار های گذشته نباید تکرار بشه اون بچه در ساعت های شکنجه گذرونده و باید به روان شناس هم بگی که به کیوتی حرف بزنه
پارت ۲۱
جیمین: من خطرناک نیستم
تو و سوی جانگ نگاه اش را به پایین پله ها دوخت و جیمین را دید که دست هایش رو سرش گذاشته بود و چم هایش بسته با خودش تکرار میکرد " من خطرناک نیستم " ات زود سمته جیمین رفت و دست هایش را گرفت ولی اون دست هایش را پس زد افتاد رو زمین و دست هایش رو سرش نگه داشته بود
بغضی تو گلو ات پیچیده بود و اشک هایش جاری شدن چطور میتوانست حال اون بچه رو خوب کنه رو زمین نشست و سرش کیوتی رو بلند کرد رو پاهایش گذاشت لپ اشرا نوازش کرد
ات : ببخشید ببخشید ... معذرت میخواهم جیمین ....
سمته آغوش اش کشید و سفت بغلش گرفت اون هم کم کم گریه هایش آروم شد نفس های داغ کیوتی به گردن ات میخورد
دست هایش را سفت تر کرد و جیمین را در آغوش گرم خودش گرفته بود جیمین دیگه گریه نمیکرد و دست هایش را از رو سرش برداشت ات موهای بلند کیوتی را کنار میزد ....
ات : معذرت میخواهم
سوی جانگ: ببخشید جیمین واقعا منظوری نداشتم
ات : میدونم برات مهم نیست سوی جانگ پس تنهامون بزار
سوی جانگ: اونی به جین هیونگ زنگ بزنم
ات : آروم باش ساکت
بدن جیمین میلرزید و در اغوش ات خودش رو بیشتر جا کرد
ات : به جین تماس بگیر
سوی جانگ سری تکون داد و سمته سالون رفت
ات : جیمین عزیزم آروم باش
بدن جیمین بیشتر به لرزه اوفتاد و ات دست اش را محکم گرفت ...
با کمک سوی جانگ سمته اتاق اش برد و رو تخت آروم دراز کشید ات هم کنارش نشست و سوی جانگ سمته پتو رفت و روش کشید
سوی جانگ : پس هیونگ کجاست
ات : آروم تر ... ببین فکر کنم آمد
سوی جانگ از اتاق خارج شد
ات نگاه اش را به جیمین دوخت هنوز هم بدنش میلرزید دست سرد اش را در دست گرم اش گرفته بود هنوز زخم های دست اش خوب نشده بود
ات : قربونت برم من کیوتی من .. تازه حالت خوب شده بود
جین با اجله وارد اتاق شد و سمته تخت رفت
جین : چی شده
ات : فکر کنم حمله عصبی بهش وارد شده
جین جیمین رو ماینه کرد و بهش آرام بخش تزریق کرد
ات با صدا آروم گفت
ات : حالش چطوره
جین : بریم بهت میگم از اتاق هر دو خارج شدن و سمته سالون رفتن .... سوی جانگ هم نگران رو مبل نشسته بود ات رو مبل نشست
سویون: اونی حالش چطور بود
سوی جانگ: ترو خدا بگو خوب میشه
ات : آروم باشید .. جین هیونگ منتظریم
جین : درسته میگفتی ات حمله عصبی بهش دست داد بود و الان خوابه هیچ وقت کار ها و رفتار های گذشته نباید تکرار بشه اون بچه در ساعت های شکنجه گذرونده و باید به روان شناس هم بگی که به کیوتی حرف بزنه
- ۱۶.۹k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط