نمیدانم امید را چه تعبیر میکنی برای یک شمعدانی خسته ج
نمیدانم اُمید را چه تعبیر میکنی. برای یک شمعدانی خسته، جوانهای تازه، برای گندمزارهای بیرمق، هجوم باران، برای ماهی ساحلدیده، آغوش آبی دریا، برای من اما، وقتی نگاهم میکنی، هزار هزار شکوفهی اُمید میشکفد. جهان من، از خندههای تو پُرامید است …
- ۶۷۰
- ۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط