نمیدانم امید را چه تعبیر میکنی برای یک شمعدانی خسته ج

نمی‌دانم اُمید را چه تعبیر میکنی. برای یک شمعدانی خسته، جوانه‌ای تازه، برای گندم‌زارهای بی‌رمق، هجوم باران، برای ماهی ساحل‌دیده، آغوش آبی دریا، برای من اما، وقتی نگاهم میکنی، هزار هزار شکوفه‌ی اُمید می‌شکفد. جهان من، از خنده‌ها‌ی تو پُرامید است …
دیدگاه ها (۰)

دلتنگش شدم، چشمانم را بستم، او را از میان خاطره‌ها بیرون آور...

انگار قبل از آمدنت، تو را دوست داشتم. انگار تو را در جایی و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط