داشتم صبحونه میخوردم که سردرد شدید حالت تهوع گرفتم نمی

+داشتم صبحونه میخوردم که سردرد شدید حالت تهوع گرفتم نمیدونم چی شد ولی هیچی نگفتم
_به ا.ت نگاه کردم زنگش پریده بود
ا.ت عزیزم چی شده حالات خوبه ؟
+ام ا.اره
_مطمئنی ؟
+اره
من صبحونمو خوردم میرم بالا حاضر شم
_باشه برو
+داشتم از پله ها میرفتم که سرم گیج رفت و افتادم و دیگه چیزی نفهمیدم
_داشتم میرفت بالا که افتاد و چشماش بسته شد زود از صندلی بلند شدم رفتم پیشش و بغلش کردم ا.ت ا.ت قشنگم بلند شو بیب چی شدی سریع بلندش کردم بردمش گذاشتمش رو تخت خیلی نگران بودم زنگ زدم دکتر کیم
که بیاد عمارت
زنگگگ
=سلام قربان مریض...
_ایناهاش بگو چی شده بدو
=قربان کنترل کنید خودتونو الان میگم
(لبخند )تبریک میگم قربان ایشون حامله هستن
_چ.چی واقعا
=بله
فقط مراقبشون باشین
_حتماا ( ذوق )
دکتر کیم رفت منم منتظر بودم ا.ت بهوش بیاد
+چشمام و کم کم باز کردم دیرم جیمین با ذوق داره نگام میکنه
جیمین چی شده ؟
_عزیزم خدارو شکر بهشون اومدی یه خبر خوب دارم برات
+چی
_یه فندوق تو شکمته ا.ت تو ، تو حامله ایییی
+چیییییییییییی ولی کی و.وایسا ببینم نکنه اون موقع که مست بودی و باهام‌رابطه داشتی نکنه تومو خالی کردی هاا
_امم عزیزم فکر کنم اره
+جیمین خدا بگم چیکارت نکنه ما هنوز ازداوج نکردیم
_اخه عزیزم ۱ هفته ی دیگه ازدواج میکنیم دیگه اروم باش
برای بچه بده
+بیااااا هیچی تشده داره به اون محل میده هققققق
_یااااا من‌غلط بکنم من هر دو تونو دوست دارم
+دروغ میگی
_نه به خدا بیا ببینم ( بغل )




بابت تاخیر مغدرت میخوام کار برام پیش اومده بود