امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم

امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
"دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟"
دیدگاه ها (۲)

🔹 آسمان غرق خیال است کجایی آقا ؟آخرین جمعه سال است کجایی آقا...

بداهه ای برای عزیزترینم مادر مهربانم....من آن سنگ درون ریگزا...

یاد دارم درغروبی سردسرد،میگذشت ازکوچه ما دوره گرد،داد می زد:...

زندگی آهسته تر من خسته امکوله بار پاره ام را بسته امزخم پایم...

امیدی بر جماعت نیست، میخواهم رها باشماگر بی انتها هم نیستم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط