فصلاول

فصل:اول
1-دیداري به یادماندنی

اولین پرتو خورشـید بر زمین‌هایی که هنوز از بارش برف روزهاي گذشته سفیدپوش بود میتابید. تلالوي قطره ‌هایی که همچون حبـاب هفت رنـگ میدرخشـید توجه مرا به خود جلب کرد.لحظه‌ـاي درنگ کردم و در دل به اینهمه زیباییو به خالقآن
آفرین گفتم.زندگی هرگوشـه ‌اي درسـی است و زیبایی ‌اش جلوه‌ايست از جمال خداوندي،اما ما آنقدر در سـیاهی دود و
آهنو درگیر و دار زندگی صنعتی اسیرشدیم که بی‌اعتنا ازکنار همه‌ی‌آنها میگذریم.مدتی حالو هواي دیگري پیدا کرده
ص:9
(همینجا+صفحه+اوله)
دیدگاه ها (۰)

بودم سـرانجام بـایست ازجـایی شـروع میکردم.ماهی دریا بودم و س...

اوحتمـا+میـاد؟+نکنه+مـا+در+اشـتباه+باشـیم.+آیـا+میشه+من+با+ا...

ادامه+قسمت+چهل+و+چهارم++کوفت+و+مامان+دختر+من+فکر+کردم+سکته+ک...

#قسمت_چهل_و_چهاربا خجالت گفتم_دست شما درد نکنه خیلی زحمت کشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط