فیک عزرائیل

فیک عزرائیل

پارت:[13]

داشتم موهاشو ناز میکردم که یهو اومد رو پاهام نشست چون کوتاه بود و نمیتونست با من درست حرف بزنه

کوک: دستشو انداخت دور گردنم و اومد بوسیدم اولش تعجب کردم ولی بعدش همراهی کردم

ا.ت: ببخشید انگار تو واقعا به من آسیب نمیزنی*صورت مظلوم*

کوک: کیه که به دخترکش آسیب بزنه


ا.ت: بابای من خیلی خوابم م..........

کوک: دیدم خوابش برد بلندش کردم گزاشتمش رو تخت و خودم لباسامو عوض کردم و رفتم پیشش خوابیدم


ا.ت: بیدار شدم دیدم عه شبه چقدر خوابیدم وییی من دلم بستنی میخواد

کوک: اوممم چرا انقدر غر میزنی *خو راست میگه بزار بخوابه وای منم دلم خواست*

ا.ت: محکم رفتم تو بغلش که بگم برام بستنی بخره

ا.ت: ارباب

کوک:

ا.ت: آقا

کوک:

ا.ت: باباییییی

کوک: جانم دخترکم جونم


ا.ت: من دلم بشنی موخواد*بچگونه*

کوک: اوکی برات میخرم دخترم

ا.ت: دستمو دور گردنش انداختم و بوسیدمش*چقدر همدیگرو میبوسین*

کوک: اوممم بیبی لبات خیلی مزه خوبی میده

ا.ت: توهم همینطور ددی

کوک: قربون اون ددی گفتنت برم من

ا.ت: خدانکنه*خجالت*


کوک ا.ت رو پرتش کرد رو تخت اما.........‌‌........
دیدگاه ها (۱۷)

فیک: خون رنگی فصل: ۲ پارت: ۲۰ شخصیت های اصلی : جئون جونگکوک ...

فیک : عزرائیل پارت:[14] کوک اومد ا.ت رو پرت کرد رو تخت میخوا...

فیک : عزرائیل پارت: [ ۱۲] کوک اومد ا.ت رو ببوسه که یهو در ات...

فیک :عزرائیل پارت:[۱۱] لینا رفت که دیدم ا.ت داره گریه میکنه ...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

تکپارتی از کوک

"سرنوشت "p,34...کانر : ( مست ) ... ا/تت ‌.... میدونستی شیفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط