هرچیز یه فصلی داره

نگاهم کرد و ادامه داد: «هر چیزی یه فصلی داره، اگه از فصلش بگذره طعمش رو از دست می‌ده، قشنگی‌ش به چشم نمی‌آد.»
پرسیدم : «فصلش گذشته؟»
گفت: «فکر کن یه قافله ابر با یه عالمه بارون توی دلشون تصمیم بگیرن سفر کنن به یه شهرِ دور وُ فصل پاییز شروع به باریدن کنن، بعد یکی از این ابرها بین راه گم بشه و دو فصل دیرتر، چله‌ی تابستون، برسه به مقصد: حالا یا باید اون همه بارون رو توی دل خودش نگه داره یا چله‌ی تابستون، زیر نور تند خورشید، بباره. این بارون به زمین نرسیده بخار می‌شه.»
آخرین کام سیگار را آنقدر محکم گرفتم که بوی فیلتر توی دهانم پیچید.

📚راز رُخشید برملا شد
#علی_سلطانی
دیدگاه ها (۵)

برای خودتان یک دوست پیدا کنید

روضه شهادت امام محمدباقر(علیه اسلام)

عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است

کیک شکلاتی

part17🦋&ناراحت؟-اره &چطوری یعنی- عین افسرده هایی مثل قبل نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط