وقتی بچتون براش اضافی بود پارت دوم

وقتی بچتون براش اضافی بود .پارت دوم.

چند روزگذشته و ات هنوزم با یونگی سرد بود تا اینکه خواستن با بچه ها به پارک برن

توی پارک
*مامان بابا این قاصدکارو نگاه بیاین هرکدوم یه آرزو کنیم

÷مامان اینجا دیگه قاصدک نیست من نمیتونم آرزو تونم

+ چرا مامان بیا باهم آرزو کنیم با این قاصدک

÷آخجون ملسی

هر چهار تاییمون آرزو کردیم یوجین رفت بازی کنه اما سنا روی پاهای ات نشسته بود

سنا چه آرزویی کردی
÷مامان گوشتو بیار (من آرزو کردم که بابا دوسم داشته باشه)

(با چیزی که گفت بغض گلومو چنگ زد اما نشون ندادم)
+ آفرین مامان حالا برو بازی کن

×ات عزیزم چرا بغض کردی

+سنا..

×چی گفت مگه

آرزو کرده که تو یه بارم که شده دوستش داشته باشی این چیز بزرگیه؟نه ولی تو نتونستی همین چیز کوچیکو بهش بدی
دیدگاه ها (۰)

وقتی بچتون براش اضافي بود پارت سوم آخه اون چه گناهی کرده که ...

وقتی بچتون براش اضافي بود پارت چهارمویو یونگی:وقتی رفتیم میو...

چند پارتی یونگی(وقتی بچتون براش اضافی بود)ویو ا٫ت: داشتم به ...

تک پارتی درخواستی

خون آشام عزیز (65)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط