ودی که گریه میرد و میگفت

ڪودڪی که گریه میڪرد و میگفت :

هیچ ڪسی با مـــن بازی نمیڪنه!

تو دلم گفتم:

تو بزرگ شو روزگـــــار

بازیهای زیادی باهات میڪـنه
دیدگاه ها (۵)

صبح است ڪنون بیاڪه آواز ڪنیمیڪ روز دگر به عشق آغاز ڪنیمبرخیز...

از شبنم عشق،خاک آدم گل شدشوری برخاست فتنه ای حاصل شدسرنیشتر ...

بالش خودم را ترجیح می دهم.... شانه هایت مثل بالش های مسافرخا...

💫 لذت دنیا...!!!داشتن کسی ست که..!دوست داشتن را بلد است.!!!ب...

عروس مافیا part 4ویو آیلین: دور آخر داشتن بازی می‌کردن که من...

بیب من برمیگردمپارت: 80بعد از کلی نوازش کردن مادر جون خوابم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط