چنان زندگی را سخت گرفته ایم گویا سالها قرار

چنان زندگی را سخت گرفته ایم، گویا سالها قرار
است باشیم
کاش یاد بگیریم رها کنیم و بگذریم...
گاهی باید رفت...
دل به ساحل نبندیم، باید دل را به دریا زد
ما به آرزوهایمان یک رسیدن بدهکاریم.
زندگی کوتاه است
شاید فرصتی نیست تا
عکسی شویم یادگاری بر روی طاقچه ای که هر
روز گردگیری مان کنند!
اصلا گاهی باید نرسید...
اصلا قرار نیست به همه
آرزوها رسید
گاهی نرسیدن، نداشتن، نفهمیدن...
تو را عاشق می کند
و مفهوم زندگی چیز جز "عشق" نیست
دیدگاه ها (۵)

خواستم بنویسم ما شکست خورده بهدنیا اومدیم، بعد دیدم سعدی بهت...

چنان تنهای تنهایمکه حتّی نیستم با خود...

بوسیدمش ...و یک نفس تا خانه مان دویدمآن روزهمه چیز زیبا بودح...

مثل سربازی که جامانده میان دشمناندستها روی سرم، تسلیم چشمان ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

یه دقیقه واستا. ردش نکن. کپشنو بخون

هیچ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط