چشمم مقابل تو و می ترسم از گناه

چشمم مقابل تو و می ترسم از گناه
با اینکه گفته اند حلال است یک نگاه

مبهوت و مات خلقت خویشم چه ساخته است
پروردگار من که نه آیینه ام نه آه

چون سرنوشت خویش به بیراهه می روم
ناچارم از ادامه ی این راه اشتباه

ای آفتاب ، روشنیت را دریغ کن
حتی بگیر سایه ی خود را از این گیاه

عمری که می روی و به تدریج می کشی
یکباره راحتم کن و از رنج من بکاه

هرگز گمان مکن که مرا صید کرده ای
با پای خویش آمده ام تا شکارگاه 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤ 🍃 ❤
دیدگاه ها (۱)

واژه واژه این غزل را غرق مهرت میکنمدین و دنیای منی قصد سجودت...

عاشقی از بیکسی بی همنوائی بهتر است اینکه با روح کسی دردآشنائ...

عشق گاهی از درد دوری بهتر است ...عاشقم کرده ولی گفته صبوری ب...

رفاقتی دوستت دارم...مرامیاز آن قدیمی ها!مثل داش مشتی ها پایت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط