دلم میخواست

دلم می‌خواست

بین شب‌ها و روزهات،

بین دست‌ها و نفس‌هات،

 بین بوس‌ها و لب‌هات

 چنان سرگردان شوم

 که نفهمم دنیا کدام طرف می‌چرخد،

 چرا می‌چرخد.

 نارنجی!

دلم می‌خواست بین خنده‌ها و موهات اسم تو را صدا کنم

 و وقتی گفتی "جانم"،

 جانم را از نبودنت نجات دهم با یک نگاه...
💜 💋 💜
دیدگاه ها (۳۷)

زندگیِ ممنوعهآدمهای ممنوعهِ ترفصلهای سردِ تنهاییدستهای یخ بس...

‌یک روز چشم وا می کنی و می بینی همه ی فصل ها و ماه ها و روزه...

فرزند آخر پاییز هم از راه رسید چه زود گذشت فصل پرماجرای پایی...

. بعضی مردها «دوستت دارم» هایشان را به زبان نمی‌آورند نه این...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

پارت : ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط