یک روز از سر بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با ...

.
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس هایی را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است". #رویای_تبت #فریبا_وفی .
.
دیدگاه ها (۱)

.آدم اول دلتنگیش رو به زبون میاره، اما انقدر شنیده نمی‌شه که...

.اتفاق، همیشه اونجوری نمی‌فته که آدم انتظارش رو داره. از همو...

.کیه که ندونه زندگی پر از خستگی ها،دلتنگی و ناامیدی های لحظه...

.این ثانیه هارو بغل کن و پاییزو بکش رو خودت.. مثل یه پتویا ب...

پُر از ابهام و تشویشمدلم پرواز می‌خواهد...#گمشده_درشهر_خیال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط