پارت

پارت ۲۳
ل.بش روی گر.دنم برخورد کرد لرزیدم
آروم با ل.بش گرد.نم رو خو.رد و مک میزد آروم چشمامو بستم
یهو در باز شد دیدم که همون دختره هست سریع برگشتم رو به تهیونگ و ل‌.بم رو به ل.بش قفل کردم و تند تند می لی.سیدم و م.ک میزدم تهیونگ هم باهام همکاری میکرد دختره که معلوم بود از حرص داشت خفه میشد محکم در رو بست و رفت میخواستم خودم رو از تهیونگ جدا کنم ولی تهیونگ نمیذاشت

لین : اینجا پاساژه ها
تهیونگ : برام مهم نیست
لین : وایسا تا برسیم خونه هر چی خواستی بو.ثم کن باشه؟
تهیونگ : باشه
لین : حالا برو بیرون تا لباسم رو در بیارم

لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون چند تا لباس امتحان کردم و از تهیونگ نظرشو پرسیدم
تهیونگ : به نظرم همشون بهت میاد
لین : تهیونگ بر میدارمااا
تهیونگ : هه بچه میترسونی
تهیونگ رو به فروشنده کرد : همشو حساب کن میبریم
لین : نه لازم نیست همین سه تا کافین ، ها راستی اون لباس بازه هم حساب کنید ( آخری رو با لبخند رو به تهیونگ گفت)

تهیونگ یه پوزخند شیطانی زد و رفت بیرون با هاردی تماس گرفت
تهیونگ : الو هاردی بیا داخل پاساژ چند تا خرید کردیم بگیرشون
هاردی : بله رئیس اومدم
پایان تماس

لین اومد بیرون و هاردی هم اومد خرید هارو به هاردی دادن و حرکت کردن از اونجایی که میخواستن برن طبقه دوم  باید از پله برقی میرفتن بالا تهیونگ راه افتاد و از پله برقی اومد بالا هاردی هم اومد تهیونگ داشت راه میرفت که متوجه شد لین نیست تند دوید و یهو دید که لین پایین پله برقی وایساده یه نفس راحت کشید و گفت
تهیونگ : چرا نمیایی بالا؟
لین
دیدگاه ها (۵)

پارت ۲۴ولی لین سریع اومد عقب و پیرهن تهیونگ رو گرفت لین : نه...

پارت ۲۵ قورت داد تهیونگ یه لبخند شیطونی زد و روبه لین گفتتهی...

جرررر🤣🤣

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط