پارت بلای جونم
#پارت_49🍯🐼🌻 ‹ بَـلای جـونَـم😌💛 ›
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
لبم رو گزیدم که سرش رو خم کرد و دقیق تر به چشم هام خیره شد و توی همون حالت خندید.
- جدی نگیر، صبح از یاد جفتمون میره!
طی تصمیم یهویی که باز تحت تاثیر بود، پرسیدم:
- پس چرا بلم نمیکنی؟ مگه نمیگی یادمون میره؟ پس دیگه عذاب وجدانی نمیمونه!
دستش دور حلقه شد و با دست به پاش ضربه زد تا بشینم که مردد خیره شدم.
- عذاب وجدان داشته باشم که زنمو بغل کردم؟ احمق کوچولو ...
با یادآوری این که شوهر قانونیم محسوب میشه، آروم نشستم که دستش محکم تر دورم حلقه شد.
بی اختیار از نفس داغش گفتم :
- سردمه
انگشت روی گونم گذاشت.
- هیشش ...اینجا صدات فقط واسه منه!
سرش رو توی موهام فرو برد که دستم دورش حلقه شد.
اون هم مثل من بود ...تمام تنش بزرگ بو
پیشونیش رو روی پیشونیم هام گذاشت.
نفس عمیق کشید و سرش رو آروم فاصله داد.
- از این بو خوشم میاد!
خودم رو بو کشیدم.
- مگه چه بویی میدم؟
سیبک گلوش بالا پایین شد و انگشت از پایین تا بالای ستون کشید.
- بوی دختر ...یاس ...شکلات ...
💛
💛💛
💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛💛💛
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
لبم رو گزیدم که سرش رو خم کرد و دقیق تر به چشم هام خیره شد و توی همون حالت خندید.
- جدی نگیر، صبح از یاد جفتمون میره!
طی تصمیم یهویی که باز تحت تاثیر بود، پرسیدم:
- پس چرا بلم نمیکنی؟ مگه نمیگی یادمون میره؟ پس دیگه عذاب وجدانی نمیمونه!
دستش دور حلقه شد و با دست به پاش ضربه زد تا بشینم که مردد خیره شدم.
- عذاب وجدان داشته باشم که زنمو بغل کردم؟ احمق کوچولو ...
با یادآوری این که شوهر قانونیم محسوب میشه، آروم نشستم که دستش محکم تر دورم حلقه شد.
بی اختیار از نفس داغش گفتم :
- سردمه
انگشت روی گونم گذاشت.
- هیشش ...اینجا صدات فقط واسه منه!
سرش رو توی موهام فرو برد که دستم دورش حلقه شد.
اون هم مثل من بود ...تمام تنش بزرگ بو
پیشونیش رو روی پیشونیم هام گذاشت.
نفس عمیق کشید و سرش رو آروم فاصله داد.
- از این بو خوشم میاد!
خودم رو بو کشیدم.
- مگه چه بویی میدم؟
سیبک گلوش بالا پایین شد و انگشت از پایین تا بالای ستون کشید.
- بوی دختر ...یاس ...شکلات ...
💛
💛💛
💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛💛💛
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌
- ۲.۳k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط