ندانی توبا روزگارم چه کردی

ندانی توبا روزگارم چه کردی
به شام ودل بیقرارم چه کردی
بیا بین سرای پراز حسرت من
تو باحسرت پرشرارم چه کردی
به بادم سپردی پس ازرفتن خود
تو با رفتن و انتظارم چه کردی
نشستم به بزمت شرابی بنوشم
تو باحس وحال خمارم چه کردی
به راهت نشینم پس ازعمررفته
تو با بزم تلخ قمارم چه کردی
غمی خفته دارم به چشم سیاهت
توبا چشم مست نگارم چه کردی
من وخاطرات تو و چند ستاره
تو با ماه شام و فکارم چه کردی
به عشق حضورت سرودم زمویت
تو با این سرود نزارم چه کردی
دریغا ندانی چه آمد به روزم
بیا بین که با روزگارم چه کردی...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟چقدر ...

ما به این حال پریشان شده، عادت کردیمدل شکستند ولی باز رفاقت ...

بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبوداحساس در الهه ی ناز ِ بنان ن...

📿خداجان!!!!#ﺗﻮ ﺁﺏ ﺷﺪﻩﯾﯽﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ دنیاﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭﻩﻫﺎﻗﻄﺮﺍﺕ ﺷﺒﻨﻢ،ﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط