ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۴۰

نیکول با درد گفت: از لجش گفتم میخوام با تایلر ازدواج کنم
چون اون برعکس بعضیا خوب بلد بود از احساسات و عشق
بگه و عین مرداي عاشق به نظر برسه... باز خندید و با شوخي
کرد و بهم تبريك گفت.
دندوناشو به هم فشرد و گفت تایلر چند وقت بعدش بهم
پیشنهاد ازدواج داد و منم.. پذیرفتم.
شوکه گفتم ازدواج کردی؟
سر تکون داد و تلخ :گفتاره. صادرات لاستيك داشت..
دست به صورتش کشید و گفت: ازدواج کردم و ۱سال
بعد جدا شدم. با هم کنار نیومدیم... طلاق گرفتم اما
برنگشتم... رفتم جهان گردي... رفتم..
واي خداا...
اصلا باورم نمیشد نیکول از لج سکوت فرد ازدواج کرده
باشه و طلاق گرفته باشه..
فرد تلخ گفت اون عوضي رو جاي من انتخاب کرد و بعدشم
حتي بعد از جدا شدن از اون به من فرصت نداد..
نیکول تند نگاش کرد.
فرد داغون گفت و حالا بعد سالها جلوم نشسته و باز با
رفتارش میگه بس کنم..
با بغض نگاشون کردم
اخ..
دلم براشون گرفت.
فرد برخلاف شوخي هاش خيلي حساس بود..
نیکول با درد :گفت چون هیچ وقت حتي الانم جرئت نداري
درباره حست حرف بزني..
فرد پوزخند زد و گفت: جرئت.
نيكول عصبي
گفت: من برات چیم فرد؟ یه شوخي مثل همه
شوخی هات؟ یه دختر مثل همه دخترای زندگیت؟ یه شبه؟
همه دختراي
يه شبه ؟
دو روزه؟ محض خوش گذروني؟
فرد تلخ با دندونای قفل شده نگاش کرد و گفت اون دخترا
محض خوش گذرونی نبودن محض فراموش کردن یه...
و با خشم نگاه ازش کند.
نیکول تلخ گفت من نمیتونم..میفهمي فرد؟
اشفته :گفت من شوخ بودنتو خیلی دوست دارم اما نمیتونم
با کسی باشم که نمیتونه تو بیان حسش جدي باشه و اونو
یه شوخي بزرگ در نظر بگیره..
و بلند شد.
نگران و ناراحت گفتم نیکول
داغون دست تکون داد و رفت
فرد با درد خودشو روي صندلي انداخت.
غمگین گفتم فرد..
درمونده به میز خیره موند
:دوسش داري؟
باز حرف نزد. اما چشماش
- اگه دوسش داري الان وقتشه..
نگام کرد و تلخ گفت: چی کار کنم الا؟
لبخند زدم و گفتم همین الان برو دنبالش.. تو دلتم نه..با
صداي بلند.. رك و بدون شوخي.. بگو دوستت دارم.
به نیکول نگاه کرد که داشت میرفت بیرون.
-برو- فرد من زنم خوب جنسمو میشناسم..
با بغض گفتم دوسش داري بايد بگي..
کاش منم میتونستم اینکارو بکنم.
لباشو به هم فشرد و یه دفعه بلند داد زد:دوستت دارم
نيكول...
دیدگاه ها (۷۸)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۱شوکه چشمامو گرد کردم و متعج...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۲چرا یهو انقدر به فعالیت و م...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۹نیکول تند به دور و برش نگاه...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۷ زل زد بهم. با بغض نگاه ازش...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۸ فصل ۳ )فرد : اره..انقدر به الا و جیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط