اشعاری از سعید شیری

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
دور از تو در سکوتِ خودم پیر می‌شوم
همچون هوای مانده نفس‌گیر می‌شوم
روزی هزار‌ مرتبه بر سفره‌ی ملال
از عمر و زندگانی خود سیر می‌شوم
چون جنگلِ خزان‌زده در بادِ مهرگان
با خاطرات سوخته تسخیر می‌شوم
خوابم هنوز و صحنه‌ی کابوس مانده‌ام
با این خیالِ خام که تعبیر می‌شوم
وقتی برای گریه مجالی نمانده است
چون هق‌هقِ بریده گلوگیر می‌شوم
چون چشمه‌ای که حسرتِ دریاست در دلش
در این کویرِ تف‌زده تبخیر می‌شوم
با جرم این‌که تن به تباهی نمی‌دهم
محکومِ تازیانه و تعزیر می‌شوم
تنهاتر از مسیح در این جٌلجَتای وهن
بر دار می‌کشندم و تکفیر می‌شوم
آیینه‌ای به‌ خانه‌ی ‌متروک ‌مانده‌ام
کی از تو باز صاحبِ تصویر می‌شوم؟


(۲)
شبی بخوابی و خوابِ زلالِ آب ببینی
درخت و سبزه و باغ‌ و‌ بهار خواب ببینی
در آسمان و افق، شسته‌ از طراوتِ‌ باران،
وفورِ آبی و اسرافِ آفتاب ببینی
به چشمِ بازِ تماشا، در آفتابِ بهاری
نسیم و موجِ علف را به پیچ‌ و تاب ببینی
فقط رهاییِ راحت، فقط فراغتِ دلخواه
نه ردّ‌ِ هول‌ و‌ هراس و، نه اضطراب ببینی
هرآنچه پرسشِ پاسخ‌ نداده هست به جانت
در آن مکاشفه‌ی لب‌به‌لب، مجاب ببینی
در این تراکمِ تاریکِ خواب‌های گل‌آلود
شبی بخوابی و خوابِ زلالِ آب ببینی.


(۳)
ای‌کاش بشر به صلح عادت می‌کرد
هنجارِ حیات را رعایت می‌کرد
قانونِ شکوفاییِ آغازِ بهار
از گل به بشر نیز سرایت می‌کرد.


(۴)
مقصد به کار نیست
تنها مناظرِ مسیر حقیقت دارند
تنها همین درخت‌های سرِ راه
تنها همین صدای باد.
مقصد درونِ ماست.


(۵)
صبح‌ است
زنده‌ام هنوز
در خانه نانِ یک شبانه‌روزِ دیگر هست
الکل، مواد ضدعفونی، ماسک
صابون و دستکش.
امروز هم نیاز به بیرون‌ رفتن نیست.
...
صبح است
گنجشک‌ها کنار پنجره می‌خوانند
باران زده است
آمار مردگان هنوز در نیامده‌ست.


(۶)
گلِ‌ سرخ
گلِ‌ سرخ
درآورده باز از کنار چپر سر.
...
گلِ‌ سرخ
گلِ‌ سرخ می‌کوبد انگار پشت چپر در.
...
در این صبحگاه بهاری
چه پیغام دارد به لب، باز آیا
گلِ‌ سرخ با آن دهانِ معطّر.


(۷)
شب، شب، شبِ پاییز و
اورادِ عاشقانه‌ی باران
در گوشِ خسته‌ی زمین.
همین.


(۸)
باران
یعنی خدا هنوز از زمین
قطعِ‌ امید نکرده‌ست.


نگارش:
#زاناکوردستانی
دیدگاه ها (۰)

داستان‌هایی از سعید شیری

نگاهی به کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک

سعید شیری

اشعار هاشور ۶۵ زانا کوردستانی

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط