پارت

پارت ۳

ات چون میدونست کوک سیریش هست خودش بلند شد و رفت اتاق و درو قفل کرد و گرفت خوابید
( ساعت ۵:۳۰ )
ویو ی ات
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۵و نیمه از روی تخت خواب بلند شدم و رفتم توی حمام تا ی دوش بگیرم و آماده بشم
( ساعت ۶:۳۰ )
کارام تموم شد و اومدم پایین که دیدم کوک آماده شده و منتظر منه

کوک: بلخره خانم آماده شدن ، ولی خوشگل شدی
ویو ی کوک
دیدم بدون این که حتی بهم نیم نگاهی هم کنه رفت نشست تو ماشین
ویو ی ات
رفتم تو ماشین نشستم و طبق معمول راننده ماشین رو می‌روند و دیدم کوک داره میاد و نشست کنارم
ویو ی وقتی که رسیدن

کوک و ات از ماشین پیاده شدن و به سمت در ورودی رفتن و وارد شدم

ویو ی ات وقتی رسیدم مامان کوک به سرعت سمت ما اومد

مامان کوک : سلام عروس گلم خوش اومدی

ات : ممنون ( سرد )

کوک : سلام مامان

مامان کوک : سلام پسرم

رفتیم تو پذیرایی و مامان کوک هی سعی داشت که بهم بیشتر نزدیک بشه و باهام هم صحبت بشه اما من باهاش سرد برخورد میکردم تا این که کل فامیل های کوک از در اومدن تو و همه بهم نگاه میکردن اما من سرم تو گوشی بود تا این که لینا داشت میومد نزدیکم که من سریع بلند شدم و رفتم ی جای دیگه نشستم و بعد کوک ی نگاه بد به لینا کرد و اومد کنارم نشست و دستم رو گرفت و گفت

کوک : دیگه نمیزارم نزدیکت بشن حتی مامانم باشه ( با لبخند )

ات : تو هر دفعه همین رو میگی ولی بهش عمل نمیکنی ( با سردی و عصبانیت)

یک ربع گذشت و مامان کوک گفت بریم سر میز شام آماده هست

من یکم غذا خوردم و بلند شدم برم که کوک هم با من بلند شد و گفت

کوک: مامان ممنون ما دیگه سیر شدیم با اجازه میریم تو پذیرایی

مامان کوک : باشه پسر

و باهم رفتیم تو پذیرایی که
دیدگاه ها (۳)

پارت ۴ با کوک رفتیم توی پذیرایی که یهو کوک منو چسبوند به دیو...

ددیمه فالو کن

پارت ۲ بعد اون اتفاق تصمیم گرفتم که ی مدت هم با کوک و هم با ...

ته و نامی برگشتن🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۰

نام فیک:عشق مخفیPart: 8ویو ات*چشامو مالوندم*ات. اه بازم مدرس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط