ی روز داشتم قدم میزدم تو خیابو نمیدونم جا فلا شهر

یہ روز داشـــتم قدم میزدم تو خیابوڹ نمیدونم ڪجاے فلاڹ شهر
یہ عابر ڪہ اصلا تو حال خودش نبود محڪم خورد بہ مڹ

گفــتم : هووو !! حواست ڪجاست بابا

یه نگا بهم ڪرد و آروم گفت:

عذر میخوام خیلے داغــونم حواسم اصلا نبود..

منم ڪہ سرم درد میڪنه با آدماے داغوڹ حرف بزنم گفتم : حالا چے شده اینجورے بہ هم ریختہ اے؟
یه نـــخ سیگار دراورد و فندک زد زیرش گفت:
تا حالا عاشــق شدے؟
گفتم هــــۍ ... ڪم و بیش..!

گفت تا حالا لُـــپت از ندارے جلوش گل انداختہ؟

گفتم جَوونی و نداریـش دیگه...

گفت : مڹ عاشق یه زڹ شوهر دارم...

حرفشو قطع ڪردم !
گفتم : نگا ڪڹ داداش نداشتیم دیگہ !!!
تو ایڹ مورد نیستم!

نگام ڪرد گفت : امروز مُرد ...

خندیدم گفتم : بهتر بابا راحت شدے حاجۍ
خیلے ناجوره زڹ شوهر دار خدایـــــے !

یہ قطره اشک از گوشہ ے چشـمش لــیز خورد و آروم گفت:
امروز بۍ مـــادر شدم...!


محڪم بغلش ڪردم و گفتم:
غلــط ڪردم!
دیدگاه ها (۱۰)

حاجـــــــے تنهایــــــــے مــــَـــــن✍ با تنهایـــــــــے ...

ﻧﯿﻤﻪ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻣﺤﺘﺮﻡ !!!.....ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﻮﻥ ﻧﺰﺩﯾﮑﻪﺑﺠﺎﯼ ﻭﻟﮕﺮﺩﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺸ...

‌‌پسر باید اینجوری باشه قد_185 180 ب بالا وزن 75_85 ✔✔ ...

عشق - های - امروزیعشق های امروزی را چشیده ای دلبنــــــدم ؟؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط