عشق نهفته
عشق نهفته
پارت دوم❤️🖤💙
چند ماه بعد
سونیک:شدو بیا بریم خونه معلم
سیلور:چرا
سونیک: امروز تولد معلممونه
سیلور:اوه یادم نبود
سونیک:اما خونش کجاست
سیلور:از خودش بپرسیم
سونیک: آقا ببخشید خونتون کجاست
شدو:اینم آدرس
از زبان شدو
خداحافظی کردیم و من برگشتم اونا نمیدونن که نباید بهم اعتماد کنم
از زبان سونیک
با برادرم رفتیم به اونجا در زدیم
شدو:خوش آمدید
سونیک و سیلور:سلام تولدتون مبارک
شدو:مرسی میدونید اینجا کجاست
سونیک:خونه شماست دیگه....
یهو دستمو کشید و منو به دیوار چسبوند
شدو:اگر بدونی من کی هستم تو قطعا رفتارت دیگه اینگونه خواهد بود
سونیک:شما کی هستید
شدو:من بزرگترین مافیا اینجا هستم
از ترس نزدیک بود بیوفتم ولی گرفتم و نزاشت بیوفتم
سونیک:سیلور برو کمک بیار
سیلور:باشه
شدو دست سیلور را کشید و اون را توی اتاقی انداخت و منم همونجا
شدو:شما ها حق ندارید فرار کنید
سونیک:بزار بریم به کسی نمیگیم
شدو:منم باور کردم....
سونیک:شدو ولمون کن
شدو:اگر می تونستم انجامش میدادم
سونیک:میتونی همونطور که بهم یاد دادی اون مسئله ریاضی را حل کنم
شدو:اون فقط یک درس بود هیچ ربطی به حال الانتون نداره
سونیک:خب تو که ما را نمیکشی
شدو:نه البته که نه
سونیک:چرا
شدو:چون من چطور بگم
سونیک:فقط بگو
شدو:من دوستت دارم سونیک
سونیک:پس دلیلش اینه
شدو: آره
سونیک:خب منم دوستت دارم
سیلور:چییییییی اینجا چه خبره
به سیلور نگاه کردیم بچه هنگ کرده بود و با چشمانی گرد شده نگاهمون می کرد
سونیک:سیلور چی شده
سیلور:یعنی کسی منو دوست نداره
شدو:اوه سونیک داداشت خیلی ملوسه بگو خودشو کیوت نکنه
سیلور:من دوستتان دارم
شدو:من مافیا هستم و خیلی ها را اذیت کردم و شکنجه دادم و خودتونم می دونید چرا منو دوست دارید
سونیک:چون بهش نیاز داری
شدو:یعنی تا ابد پیشم میمونی سونیک
سونیک: آره
شدو:نمی ترسی
سونیک: نه
شدو:باورم نمیشه فکر کردم می ترسی و فرار می کنی
سونیک:نمیکنم قول میدم
شدو:اصلا باورنکردنی نیست
سونیک:من خیلی دوستت دارم
شدو:دروغ نمیگی
سونیک:نه به خدا نمیگم
سیلور:منم دارم
شدو:خب یه چیزی ازتون بخوام
سونیک:بگو
شدو:بغلتون کنم
سیلور: آره
سونیک:بیا
از زبان شدو
بغلشون کردم اونا منو قبول داشتند با اینکه یک مافیا هستم اونا قلب خیلی مهربانی دارن احساس می کنم دیگه تنها نیستم ولی سونیک باید بدونی که تو تنها عشق منی...
ادامه دارد.....
پارت دوم❤️🖤💙
چند ماه بعد
سونیک:شدو بیا بریم خونه معلم
سیلور:چرا
سونیک: امروز تولد معلممونه
سیلور:اوه یادم نبود
سونیک:اما خونش کجاست
سیلور:از خودش بپرسیم
سونیک: آقا ببخشید خونتون کجاست
شدو:اینم آدرس
از زبان شدو
خداحافظی کردیم و من برگشتم اونا نمیدونن که نباید بهم اعتماد کنم
از زبان سونیک
با برادرم رفتیم به اونجا در زدیم
شدو:خوش آمدید
سونیک و سیلور:سلام تولدتون مبارک
شدو:مرسی میدونید اینجا کجاست
سونیک:خونه شماست دیگه....
یهو دستمو کشید و منو به دیوار چسبوند
شدو:اگر بدونی من کی هستم تو قطعا رفتارت دیگه اینگونه خواهد بود
سونیک:شما کی هستید
شدو:من بزرگترین مافیا اینجا هستم
از ترس نزدیک بود بیوفتم ولی گرفتم و نزاشت بیوفتم
سونیک:سیلور برو کمک بیار
سیلور:باشه
شدو دست سیلور را کشید و اون را توی اتاقی انداخت و منم همونجا
شدو:شما ها حق ندارید فرار کنید
سونیک:بزار بریم به کسی نمیگیم
شدو:منم باور کردم....
سونیک:شدو ولمون کن
شدو:اگر می تونستم انجامش میدادم
سونیک:میتونی همونطور که بهم یاد دادی اون مسئله ریاضی را حل کنم
شدو:اون فقط یک درس بود هیچ ربطی به حال الانتون نداره
سونیک:خب تو که ما را نمیکشی
شدو:نه البته که نه
سونیک:چرا
شدو:چون من چطور بگم
سونیک:فقط بگو
شدو:من دوستت دارم سونیک
سونیک:پس دلیلش اینه
شدو: آره
سونیک:خب منم دوستت دارم
سیلور:چییییییی اینجا چه خبره
به سیلور نگاه کردیم بچه هنگ کرده بود و با چشمانی گرد شده نگاهمون می کرد
سونیک:سیلور چی شده
سیلور:یعنی کسی منو دوست نداره
شدو:اوه سونیک داداشت خیلی ملوسه بگو خودشو کیوت نکنه
سیلور:من دوستتان دارم
شدو:من مافیا هستم و خیلی ها را اذیت کردم و شکنجه دادم و خودتونم می دونید چرا منو دوست دارید
سونیک:چون بهش نیاز داری
شدو:یعنی تا ابد پیشم میمونی سونیک
سونیک: آره
شدو:نمی ترسی
سونیک: نه
شدو:باورم نمیشه فکر کردم می ترسی و فرار می کنی
سونیک:نمیکنم قول میدم
شدو:اصلا باورنکردنی نیست
سونیک:من خیلی دوستت دارم
شدو:دروغ نمیگی
سونیک:نه به خدا نمیگم
سیلور:منم دارم
شدو:خب یه چیزی ازتون بخوام
سونیک:بگو
شدو:بغلتون کنم
سیلور: آره
سونیک:بیا
از زبان شدو
بغلشون کردم اونا منو قبول داشتند با اینکه یک مافیا هستم اونا قلب خیلی مهربانی دارن احساس می کنم دیگه تنها نیستم ولی سونیک باید بدونی که تو تنها عشق منی...
ادامه دارد.....
- ۱.۹k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط