قهوهای موها و

قهوه‌ای موها و
شرابی لب‌هایم
برای این شب‌نشینی کافی‌ست
حالا فقط مانده
باد بیاید
حواس روسری‌ام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازه‌ات را
کامل کنی..
دیدگاه ها (۱۵)

تو همان اتفاقی هستیکه باید بیفتد...چه روزی بهتر از #شنبه...؟

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است ساحل بهانه ای ست، رفتن رسید...

#دختر#موهایش رادسته دسته می چیدو به #باد می سپردبه همان سان ...

من کاملا با کسایی ک میگن پیجای بی استفاده باید حذف بشن مخالف...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

تو مرد اجتماعی پیراهن آجریمن دختری خجالتی و سردو چادریمن دخت...

### فصل دوم | پارت هفتم نویسنده: Ghazal درِ اتاق که بسته ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط