زندگی برایم قابل تحمل نیست...تیغ هست...رگ هست....من هستم.......ولی لامصب وان نیست!...میفهمین؟یه دونه از این لگن قرمزا داریم توش جاااانمیشم :یه بار سعی کردم خودمو توش جا بدم لبه اش شکست کمرمو گاز گرفتلعنتی...