اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت42

خیلی دوست داشتم بدونم چی باعث شده بودکه به این حال وروز بیفته اما به من ربطی نداشت؛

بادیدن تموم شدن سرمش پرستار روصدا زدم نشست روتخت وگفت:

_شمابرین...من خودم یه ماشین میگیرم بر میگردم خونه...ممنونم به زحمت افتادین

خم شدم ودستم وگذاشتم روتخت وتویه قدمی صورتش گفتم:

_درکت نمیکنم دخترجون...یه لحظه باهام دشمنی یه لحظه ازم تشکر میکنی

باتعجب بهم نگاه کردوهیچی نگفت که ادامه دادم:

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۱)

آرمی ها توجه کنیدایشون هیتر هستن لطفاً گزارشش بدید

آغوش_استاد🌙#پارت43_حالاهم بلندشوبریم که من کلی کار دارم نمیت...

#اغوش_استاد🌙#پارت41پناه روگذاشتم وروتخت وبااومدن دکتر من وبی...

#آغوش_استاد🌙#پارت40ودروبستم وسریع برگشتم پایین وبغلش کردم وپ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط