پارت دستامو گرفتو بغلم کرد شونه هامو توی دستاش گرفت
پارت 65: دستامو گرفتو بغلم کرد. شونه هامو توی دستاش گرفت. موهامو بوسید. کوکی: مگه بهتر از تو هم هس دختر؟؟؟ از توی بغلش اومدم بیرون. لبامو روی گردنش گذاشتمو بوسیدمش. موهامو پشت گوشم زد. کوکی: عروسکم بریم بخوابیم ؟؟ سرمو به نشونه تاکید تکون دادم. خوابید روی تخت. منم رفتم کنارش خوابیدم. سرمو روی شونش گذاشتم. سرمو بالا گرفتمو نگاهش کردم. من: یه چیزی بپرسم جونگ کوک؟؟ کوکی: جانم؟ من: جونگ کوک اگه...من یه روزی...یه روزی...بمیرم..عاشق دختر دیگه ای میشی.. متعجب نگام میکرد. اشک توی چشای مشکیش جمع شد. کوکی: چی میگی تو....مگه میشه تو نباشیو من بتونم زندگی کنم.دلیل زنده بودنم. من...حتی نمیتونم به اون روزی که بدون تو باشم فکر کنم. من: پس ینی فقط عاشق من میمونی؟؟ کوکی: معلومهه دیوونه. بخواب دیگه اینقد دلبری نکن. لبخند شیطونی زدمو چشامو بستم. منو در آغوش گرفتو خوابید. صبح که شد من هنوز خواب بودم که یهویی جونگ کوک دسشو روی شکمم کشید. قلقلیم شد. چشامو باز کردم. فهمیدم خواب بوده و اتفاقی دسشو روی شکمم گذاشته خندیدمو من تلافی کردم. دسامو روی سینش کشیدم. تکونی خوردو چشاشو باز کرد خودمو زدم به خواب. کوکی: این دختر حتی تو خوابم دس بر نمیداره.
اومد دوباره بخوابه که چشامو باز کردمو خودمو انداختم روش. من: هعی چی پشت سرم میگفتی. خندیدو گفت: خوب پس اگه شنیدی که پشت سرت نگفتم. بیا اینجا ببینم. چشامو درشت کردمو پرسیدم: کجا؟؟؟ کوکی: دسشو روی سینش گذاشت. کوکی: اینجا. من: مگه اونجا نیستم؟؟
زد زیر خنده. کوکی: جنبه معنوی شو نگفتم فیزیکیشو گفتم. سرتو بزار رو سینم. سرمو روی سینش گذاشتمو نگاش کردم. کوکی: چته چرا اینجوری نگا میکنی. لباشوو بیا بالا ببینم. بازوهامو گرفتو کشیدم بالا. لبامو بین لباش گرفتو بوسیدم. ازش جدا شدم. من: جونگ کوک استرس دارم. کوکی: واسه چی؟؟ من: اخه امروز واسه بستن قرار داد باید برم کمپانی یکم هم میترسم. اخه باید تنهایی برم.
موهامو نوازش کرد. کوکی: منو ببخش واقعا اگه امکانش بود تنهات نمیزاشتمو باهات میومدم. دستاشو گرفتم.
من: نه مهم نیس با پی دی نیم راحتم از چیزای دیگه ای میترسم. با چشای درشتو مشکیش تو چشام زل زد.
موهامو پشت گوشم زد. کوکی: از چی عروسکم؟؟
من: جونگ کوک..میدونی دیدی که دخترایی که سولو میخونن توی ام وی هاشون معمولا....خوب یه پسر هست و حتی فوتوشوتا هم همین طور ترس اصلیم ازینه.
لبخند از روی لبش رفت. نگاهشو از من برداشتو به یه جا خیره شد. رومو برگردوندمو نگاهش کردم. صورتشو گرفتمو با نگرانی نگاش کردم . بعدم خیلی حق به جانب و منتقدانه گفتم: جونگ کوووک چی شد اخههه مگه من چیکااار کردم هیچ اتفاقی هنوز نیوفتااده این فقط یه فرضهه چرا اینجوری میکنیی تووو خودت میدونی که من فقط تو رو میخوامو به واقعا واقعا هیچ پسر دیگه ای واقعا واقعا هیچ حس خاص و واقعا واقعا هیچ علاقه و واقعا واقعا هیچ اعتمادی ندارم. وسط حرفم یهو زد زیر خنده.
من: هعی دوباره چته؟؟؟ با خنده گفت: تو وقتی حول میکنی سادیسم هیچ و واقعا گفتن میگیری؟؟
با تعجب پرسیدم: هاا؟؟ منظورت چیه؟؟؟
کوکی: اهاا میخوای بگی متوجه نشدی توی این جملت از 20 تا کلمه ای که گفتی فقط 18 تاش واقعا و هیچ بود. که اینطور پارک گائول عیبی نداره ادم گاهی اوقات حافظش مثه ماهی میشه. عصبیم کرد. خودمو جمع و جور کردمو جوری که انگار هیچی نشده گفتم: اهم باز هم نفهمیدم شاید تو بضی وقتا که لجت میگیره سندرم شنوایی کلمات تکراری میگیری جناب. از تخت پا شدو با تعجب نگاهی بهم کرد. کوکی: نچ تو دیگه زیادی پرویی نخیر مثه اینکه تو هرگز کم نمیاری پارک گائول در ضمن تبریک میگم یه بیماری جدید کشف کردی. سندرم شنوایی کلمات تکراری ؟؟
همچین چیزی اصلا وجود خارجی داره؟؟
رفتم رو به روش وایسادمو زل زدم تو صورتش .
من: هعی مستر تویی که تا دیپلوم بیش تر نخوندی به من نگو چه بیماری وجود داره. کوکی: یااااااا که من تا دیپلوم خوندم؟؟؟؟ خوب...اره تا دیپلوم خوندم اما تخصص چیزای دیگه دااارم نخووود. همینجوری داشتیم کلنجار میرفتیم که تهیونگ درو باز کرد. با چشای خواب آلود و عصبی گفت: شما دو تا اول صبحیه چرا اینقد چرت و پرت میگین ها؟؟؟
گائول سندرم شنوایی کلمات تکراری دیگه چه صیغه ایه؟؟؟
اینو که گفت کوکی زد زیر خنده. بهش چشم قره رفتم.
وی: و تو جونگ کوک که تو تخصص توی چیزای دیگه داری تو فقط میتونی بخونی و ساز بزنی لاف نیا برادر من . اینو که گفت منم زدم زیر خنده. کوکی: یا تهیووونگ تو مردی.
وی: اگه بعد از این کلکل رابطتون پایدار موند من حاضرم یه بار رو استیج با شلوارک برقصم. اینو که گفت از اتاق بیرون رفت. منو جونگ کوک سریع به هم نگاه کردیمو بعد چن لحظه زدیم زیر خنده.
اومد دوباره بخوابه که چشامو باز کردمو خودمو انداختم روش. من: هعی چی پشت سرم میگفتی. خندیدو گفت: خوب پس اگه شنیدی که پشت سرت نگفتم. بیا اینجا ببینم. چشامو درشت کردمو پرسیدم: کجا؟؟؟ کوکی: دسشو روی سینش گذاشت. کوکی: اینجا. من: مگه اونجا نیستم؟؟
زد زیر خنده. کوکی: جنبه معنوی شو نگفتم فیزیکیشو گفتم. سرتو بزار رو سینم. سرمو روی سینش گذاشتمو نگاش کردم. کوکی: چته چرا اینجوری نگا میکنی. لباشوو بیا بالا ببینم. بازوهامو گرفتو کشیدم بالا. لبامو بین لباش گرفتو بوسیدم. ازش جدا شدم. من: جونگ کوک استرس دارم. کوکی: واسه چی؟؟ من: اخه امروز واسه بستن قرار داد باید برم کمپانی یکم هم میترسم. اخه باید تنهایی برم.
موهامو نوازش کرد. کوکی: منو ببخش واقعا اگه امکانش بود تنهات نمیزاشتمو باهات میومدم. دستاشو گرفتم.
من: نه مهم نیس با پی دی نیم راحتم از چیزای دیگه ای میترسم. با چشای درشتو مشکیش تو چشام زل زد.
موهامو پشت گوشم زد. کوکی: از چی عروسکم؟؟
من: جونگ کوک..میدونی دیدی که دخترایی که سولو میخونن توی ام وی هاشون معمولا....خوب یه پسر هست و حتی فوتوشوتا هم همین طور ترس اصلیم ازینه.
لبخند از روی لبش رفت. نگاهشو از من برداشتو به یه جا خیره شد. رومو برگردوندمو نگاهش کردم. صورتشو گرفتمو با نگرانی نگاش کردم . بعدم خیلی حق به جانب و منتقدانه گفتم: جونگ کوووک چی شد اخههه مگه من چیکااار کردم هیچ اتفاقی هنوز نیوفتااده این فقط یه فرضهه چرا اینجوری میکنیی تووو خودت میدونی که من فقط تو رو میخوامو به واقعا واقعا هیچ پسر دیگه ای واقعا واقعا هیچ حس خاص و واقعا واقعا هیچ علاقه و واقعا واقعا هیچ اعتمادی ندارم. وسط حرفم یهو زد زیر خنده.
من: هعی دوباره چته؟؟؟ با خنده گفت: تو وقتی حول میکنی سادیسم هیچ و واقعا گفتن میگیری؟؟
با تعجب پرسیدم: هاا؟؟ منظورت چیه؟؟؟
کوکی: اهاا میخوای بگی متوجه نشدی توی این جملت از 20 تا کلمه ای که گفتی فقط 18 تاش واقعا و هیچ بود. که اینطور پارک گائول عیبی نداره ادم گاهی اوقات حافظش مثه ماهی میشه. عصبیم کرد. خودمو جمع و جور کردمو جوری که انگار هیچی نشده گفتم: اهم باز هم نفهمیدم شاید تو بضی وقتا که لجت میگیره سندرم شنوایی کلمات تکراری میگیری جناب. از تخت پا شدو با تعجب نگاهی بهم کرد. کوکی: نچ تو دیگه زیادی پرویی نخیر مثه اینکه تو هرگز کم نمیاری پارک گائول در ضمن تبریک میگم یه بیماری جدید کشف کردی. سندرم شنوایی کلمات تکراری ؟؟
همچین چیزی اصلا وجود خارجی داره؟؟
رفتم رو به روش وایسادمو زل زدم تو صورتش .
من: هعی مستر تویی که تا دیپلوم بیش تر نخوندی به من نگو چه بیماری وجود داره. کوکی: یااااااا که من تا دیپلوم خوندم؟؟؟؟ خوب...اره تا دیپلوم خوندم اما تخصص چیزای دیگه دااارم نخووود. همینجوری داشتیم کلنجار میرفتیم که تهیونگ درو باز کرد. با چشای خواب آلود و عصبی گفت: شما دو تا اول صبحیه چرا اینقد چرت و پرت میگین ها؟؟؟
گائول سندرم شنوایی کلمات تکراری دیگه چه صیغه ایه؟؟؟
اینو که گفت کوکی زد زیر خنده. بهش چشم قره رفتم.
وی: و تو جونگ کوک که تو تخصص توی چیزای دیگه داری تو فقط میتونی بخونی و ساز بزنی لاف نیا برادر من . اینو که گفت منم زدم زیر خنده. کوکی: یا تهیووونگ تو مردی.
وی: اگه بعد از این کلکل رابطتون پایدار موند من حاضرم یه بار رو استیج با شلوارک برقصم. اینو که گفت از اتاق بیرون رفت. منو جونگ کوک سریع به هم نگاه کردیمو بعد چن لحظه زدیم زیر خنده.
- ۹۱.۵k
- ۲۳ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط