عشق ممنوع

پارت 8


+چطور گریه نکنم من تو ۱۸ سالگیم مادر پدرمو از دست دادم(با گریه)
_میدونم سخته ولی تقدیره نمیشه کاریش کرد
+اهوم
_قوی باش ات همینجوری از پا نیوفت
+تو راست میگی نباید خودمو همینجوری له کنم
_ارع همینه قوی باش

(ات و کوک میرن چند روز بعد مادر و پدر ات رو خاک میکنن و مراسم میگیرن و الان ۵ ماه از اون روز میگذره و ات به کوک علاقه مند شده و اینجوری بگم که عاشقش شده و کوک هم همون علاقه ی قبلی رو داشت به ات)

صبح

ویو ات

با نوازش شدن صورتم از خواب بیدار شدم و دیدم کوک داره موهامو نوازش میکنه
_صبحت بخیر
+صبح تو عم بخیر
_خوبی
+اهوم
_چرا دیشب گریه کردی
+هیچی ولم برای مادر پدرم تنگ شد
_اها
+چیزی شده
_نه اومده بودم بیدارت کنم صبحونه بخوریم
+اها تو برو من میام
_باش


(کوک رفت و ات کاراشو انجام داد و رفت پایین و صبخونه خوردن و الان بعد از صبحانه هست)

_ات
+جان
_میخاستم باهات صحبت کنم
+اومم بگو
_درمورده رابطمون
+کوک خودتم میدونی تو عموم هستی نمیتونیم
_ات مگه چقدر تفاوت سنی داریم(ارع جون عمت میدونا ۱۸ تا ۲۸ چند سال تفاوت سنی داره؟؟؟ 😂🗿🗿)
+(ات پوکر نگاهش میکنه)
_اوکی زیاده
+خب پس نمیشه
_چرا میشه
+کوک
_ات لطفا


٭★بیب همینطور که میخونی یه لایکم بکن★٭
دیدگاه ها (۱)

عشق ممنوع

عشق ممنوع

تک پارتی

عشق ممنوع

P¹⁵+ چرا دوسم نداری؟- نمی‌دونم ولی شاید بخاطر خیانت که بهم ک...

خون آشام عزیز (60)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط