سلطنت بی پایان پارت

🩸سلطنت بی پایان پارت 28🩸

چند تا کت شلوار پوشیدن آخر یه کیشو پسندیدم کت شلوار سیاه بود وخیلی خوشگل بود تهیونگ به کت شلوار ۵۰۰هزار دلار داد خیلی گرون بود خیلی بعد تهیونگ گفت بریم برای لباس‌عروسی گفتم باشه بریم رفتیم تو چند تا خدمتکار زن آمد تهیونگ گفت این خوبه یه لباس عروس رفتم پوشیدمش تهیونگ گفت خیلی بهت میاد گفتم ولی خیلی مونجوگ داره رفتم چند تا دیگه پوشیدم تهیونگ گفت این خوبه گفتم آره بعد رفتم پوشیدم تهیونگ گفت واقعا خیلی خوشگل شودی تهیونگ گفت این لباسو می‌بریم تهیونگ برای لباس عروسیم ۹۰۰ دلار داد تهیونگ گفت الان دیگه چی بخریم گفتم نمیدونم تهیونگ گفت اول بریم یه چیزی بخوریم ساعت ۷بعد ازظهر گفتم باشه بریم تهیونگ بستنی توت‌فرنگی سفارش داد گفت جیسونگ امروز بهترین روز زندگیم گفتم چرا گفت همیشه تو نوجوانی بچه گی آرزو می کردم که یه روز مال خودم بشی که الان هستی وبرای خریدلباس عروس آمدیم گفتم مگه دوست نداشتی بیایم لباس عروس تهیونگ گفت نه چرا من آرزوم بود زود بیایم خرید لباس عروس گفتم معلومه بعد که بستنیمونو🍨🍨رو آوردن بستنیمونو خوردیم تهیونگ گفت آخ سرم یخ زد گفتم حقته تهیونگ گفت چرا دلت میاد به ددیت بگی حقته بعد رفتیم جواهر فروشی اول ست تاج لباس عروسیم خریدیم بعد تهیونگ گفت این چند تا دیگه هم می‌بریم گفتم چرا انقدر زیاد تهیونگ گفت وقتی زن کیم تهیونگی باید جواهرات از همه بهتر زیاد تر باشه 💍گفتم فقط حلقه ها مونده تهیونگ گفت اونو خریدم گفتم کی تهیونگ گفت بریم تو ماشین بهت نشون میدم بعد که وسایل رو گذاشتن تو ماشین تهیونگ من تو ماشین نشستیم تهیونگ گفت من اینو از موقع دانشگاه خریده بودم هی می خواستم بهت بدم که نتوستم تهیونگ جعبه رو باز کرد انگشتر رو درآورد گفت میشه سرمو تکون دادم تهیونگ انگشتر رو دستم کرد خیلی قشنگ بود انگشتره من گفتم پس بزار من انگشتر رو تو دست ساحبش کنم تهیونگ گفت اگه تو رو نداشتم چکار میکردم تهیونگ پیشونیم بوس کرد گفت به همچين همسری افتخار میکنم تهیونگ ماشینو روشن کرد رفتیم من کلاً به دست فرمون تهیونگ نگاه میکردم تهیونگ گفت چیه نگاه میکنی گفتم خیلی باهال رانندگی میکنی تهیونگ گفت برای ساحبش خدا نگهدار ♡♥︎گفتم بله به گوشی تهیونگ یه پیام آمد نوشته بود با خواهر من رفته بودی لباس عروسی بگری چطور جرعت کردی با خواهرم ازدواج میکنی فکر کردی زنده‌ت میزارم ت پاتو به خط قرمزم زدی وقتی خواهرمو ازت جدا کردم میفهمی نباید به خواهر سهون
نزدیک میشودی تهیونگ اعصبانی
§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§
اولی عکس لباس تهیونگ §§§§
دومی لباس عروسی جیسونگ §
دیدگاه ها (۲)

182تایی شدیم نایی نایی موچی هام بیاین وسط👯‍♀️🎊

عررر

🩸سلطنت بی پایان پارت 27🩸صدای رعدوبرق گفتم آره خوشم نمیاد از ...

سلطنت بی پایان پارت 26رفتم پیشش نشستم باهاشون بهش میدادم تهی...

#𝓖𝓲𝓻𝓵_𝓶𝓸𝓯𝓲𝓪𝓟18 ویو کوکداشتیم توی پاساژ میگشتیم که یهو چشمم خ...

پارت بیستو هشتمرفتم بیرونبله بابا؟بابام:دخترم یه لحظه بیا پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط