پارت

پارت ۳


خدمتکار: کی بود؟

در همان لحظه که نفس جی هون بند آمده بود صدای داد و جیق اومد؟
دن بی:اومد داداش کمکم کن داره داره بهم....

خدمتکار: تلفن رو بده دن بی دنبی الو الو نترس آروم باش.

همان لحظهه جی هون بر زمین پرت شد و از حال رفت!

خدمتکار: جی هون ،جی هون پاشو پاشو بیا بریم دنبال دن بی.

جی هون: خواهرم خواهرم باید برم وگرنه... وگرنه...میمیره₩



بعد از ۳ ساعت بالاخره جی هون و خدمتکار به جنگل سئول رسیدن.

جی هون:تو بشین اگه دنبی از حال رفته بود کمک کنی بیا این جی پی اس رو بگیر اگه درگیر شدیم این سبز میشه آب قند دم دستت داشته باش؟

خدمتکار:باشه برو مواظب باش.

بعد نیم ساعت پیاده روی بالاخره رسید دیگه آفتاب بالا بود و مسیر برای جی هون روشن و واضح بود.

جی هون: الو کجایی من داخل کلبه هستم آخ سرم؟

خدمتکار: بزار به جی هون یه زنگ بزنم ، الو الو جی هون، وا پس چرا جواب نمیده؟

مرد: اگه دوست داری برادرت زنده بمونه باید به من بگی که چی دوست داری!

دن بی تعجب کردو با خود گفت:
چی چرا من باید علایقم رو بدم ؟ ولش کن باید جون برادرم رو نجات بدم.

دن بی: من عا...عاشق رن..رنگ قرمز ...ه...هستم .......

مرد: پس عاشق خون هم هستی بهتره سرت رو بگیری تا خونی نشده؟

مرد از کلبه خارج شد و ماشین قرازه اش را روشن کرد و به سمت شهر حرکت کرد...

دن بی: چاقو باید یه چاقو پیدا کنم ....






ادامه پارت ۴$
دیدگاه ها (۰)

چیزایی که باعث میشه امید به زندگی داشته باشم

امان از دست حسرت

کم ۲ تا چشام واسه دیدنت😭اصکی ممنوع

پارت ۴۱پادشاه: به عنوان مجازاتت پارک جیمین م..... ات: لطفا.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط