مک عمیقی زد و بیشتر به نزدیک شد جوری که حالا مین جی به ...

مک عمیقی زد و بیشتر به نزدیک شد جوری که حالا مین جی به در چسپید و تهیونگ مماس بدن همسرش شد کم کم مین جی هم دستش بالا می‌رفت ولی به یاد اینکه این تهیونگ اش نیست محکم دست گذاشت رو سینه اش و از خودش دورش کرد .. تهیونگ این بار انتظار اینو نداشت .. مین کی با بغض و اشک تند لباش را تمیز کرد آن هم با پشت دستش و تند گفت : تو شوهر من نیستی بهم دست نزن
و تند از اتاق خارج شد .. در کسری ثانیه تهیونگ تنها آمد .. حالا تنها داغ بودن حجم لبای مین جی بود که لب های تهیونگ را می‌سوزاند حتی متوجه نمیشد سمت تخت چرخید .. و حالا امشب را بدون مین کی تصور کرد نمیشد .. سخت بود .. این تخت دو نفره این همه شب با عشق می‌گذشت ولی حالا چیزی که به یاد مانیا نبود خاطرات تلخی به اسم گفته میشد تهیونگ به شدت غمگین خودش را روی تخت انداخت ..

سیاه بود همه جا همه آن مکان هوا تاریک بود و دیوار ها نقاشی خون ، تهیونگ عمیق سمت راست چرخید هیچ کس چز صدا های رعدوبرق نبود .. هیچ صدایی هوا به شدت تاریک بود ، تهیونگ کلافه و با ترس به اطراف نگاه کرد تند و تند تر نفس کشید محکم گفت. : مادر ، ... مین جی ،
هیچ کس نبود .. حتی کشی که بخواد آروم نگاهش کند .. با ترس به اطراف نگاه کرد و با گام های سریع میخواست از آن کوچه تنگ ابور کند ولی این راه تموم نمیشد .. خیلی تند می‌رفت تا بلکه تموم شده ...
با دیدن دختر لباس سفید ایستاد .. موهای دخترک کنده شده بودن و روی صورتش ، تهیونگ محکم گفت: مین جی ؟ مادر ؟ .. میون‌شی تویی
صدا مین جی به گوشش خورد. : تا آخر عمرت تنها میمونی ..
تهیونگ لحظه ای از خواب پرسید .. تند و تند تر نفس کشید و به اطراف نگاه کرد .. اتاق خالی بود و سکوت .. پرده های با باد هم رقص شده بودن و این شد که نور کمی پر اتاق می‌پیچید .. ساکت بود .. و آروم نفس کشید کلافه دستش را روی چشم هایش برد و آن اشک های مزاحم را پاک کرد ٫ اوففف کابوس بود .. ولی مین جی کجاست ٫ هنوز هم بدنش میبرید ولی خاطره ای نداشت ..  کی به خواب رفت اصلا مین جی کجا بود .. کلافه بلند شد سپس تیشرت آبی رنگش را برداشت و پوشید سمت سرویس بهداشتی رفت و اورم تقی به در زد : مین جی ؟ ... ولی هیچ صدایی نبود
تهیونگ گیج دستش را روی سرش گذاشت .. آه ای گفت و عصبی شد .. ٫ کجایی زن ٫ با گام آرام از اتاق خارج شد و سمت اتاق کارش هجوم برد .. گیچ بود و دست اش را روی دیوار گذاشت ... بلاخره رسید و تورم تقی به در زد .. صدا خواب‌آلوده مادرش به گوشش خورد و آروم وارد اتاق شد
مادرش تند رپوش اش را پوشید و با ترس سمت پسرش رفت
یوبین. : پسرکم چی شده ؟
دیدگاه ها (۸۶)

تهیونگ گیج دستش را روی پیشانی اش کشید : مادر مین جی نیست سرم...

مین جی : گفتم که خوابم نمیاد میون‌شی : بخواب عزیزم جیمین آرو...

شب هم بلاخره تموم شده همین که از روی صندلی های میز بلند شدن ...

چانمی محکم گفت : معذرت خواهی تو به دردم نمیخوره یوبین معذرت ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۳۰مین جی اشک هایش را آ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۱۲(。☬⁠。⁠)⁩مین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط