پارتکما
⭐پارت۷۳/کما⭐
تهیونگ:دارم از منظره لذت میبرم(نیشخند)
آت:چه منظـ..وای خاک به سرم پاشو گمشو پس چرا نمیگی من این جوری جلوت میرم و میام
برو بیرون
+بلند خندید که از زیبایی خندش ما خوداگاه حتی منم لبخندی زدم.
تهیونگ:اگه یه موقع خواستیم از اون کارا کنیم تو چیکار میکنی جوجه؟هوم؟جوجه خجالتی من
آت:تهیونگ بیا برو بیرون من لباس عوض کنم
تهیونگ:باشه باشه منم میرم حاضر شم.
(یکم بعد)
+بعد از آماده شدن و یه چصه میکاپ ،رفتم بیرون مشغول درست کردن صبحونه شدم.به ترتیب صبحونه های رنگا رنگ و خوشمزه ای درست کردم و داخل ظرفی که در داشت ریختم .
...
تهیونگ:از زیر هیچی نپوشیدن و فقط یه کت پوشیدم که یه دکمه داشت اونم پایین و در نتیجه کل قفسه سینم مشخص بود،پوشیدم.همون طور که داشتم میپوشیدم به این فکر کردم که اگه آت همچین لباسی بپوشه من نمیزارم قدم از قدم برداره ولی الان خودم دارم همچین چیزی میپوشم.
شلوارِکت و شلوارمم تنم کردم و بعد از زدن عطر و بستن ساعت و حالت دادن موهام خارج شدم.
وقتی به طبقه پایین رسیدم خواستم بلند صداش کنم که چشمم به آت افتاد که داره صبحونه درست میکنه.
پیرامون شده بود پس حتما داره واسه من درست میکنه که تو شرکت بخورم.
به فکرم لبخندی زدم و ذوق کردم رفتم سمتش.
این دختر چرا مثل بقیه دخترا نبود؟من دوست دختر دارم یا دوست پسر؟اصلا یکی مارو باهم ببینه فکر نمیکنه گیم؟موهاشو بالا با کلیپس جمع کرده بود و خودشم کت و شلوار پوشیده بود .
با یه میکاپ خیلی کم که حتی معلوم هم نبود.
این دختر حتی بلد نبود با لباسای قشنگ قشنگ دلبری کنه ولی حتی الانشم ناخواسته داره دلم میگیره بیشرففف.
تهیونگ:ات؟دیر شد بیا بریم
آت:باشه الان میام بچه گریون
تهیونگ:من بچه گریونم؟
آت:پ ن پ عمم بچه گریونه..حتما عمم دیشب داشت با گریه میگفت غلط کردم گوه خوردم نه؟
تهیونگ:خدایا ببین بخاطره یه نیم وجبی چند بار مجبور شدم گریه کنم هوم؟منی که احدی گریمو ندیده بود بخاطر دختری دور کمرش دور مچ منه گریه کردم.
بیا بریم توله بیا
...
+تو ماشین نشستم و راه با سکوت سپری شد.نزدیکای بیمارستان بودیم که گفتم
آت:مرسی همینجا نگه دار
تهیونگ:هنوز نرسیدیم که شرکت.واسه چی؟
آت:آقای کیم من امروز و مرخصی چند ساعته میگیرم .به مین سو قول دادم که برم پیشش
...
_اون صبحونه رو واسه مین سو درست کرده؟
(...)
+سلاممممم جناب مینننن حال و احوالتون چطوره؟؟
واستون صبحونه درست کردمم
مین سو:سلام به به چه عجب آقا اجازه دادن شما بیاین به دیدن ما
+همون لحظه تهیونگ از در وارد شد
مین سو:نه انگاری هنوز نزاشته..
تهیونگ:خب صبحونه آقا رو دادی؟حالا بیا بریم
آت:مگه نگفتم چند ساعت مرخصی میخوام؟
تهیونگ:من بهت مرخصی نمیدم
آت:داش مگه دست توعه؟
ششمین پارت امروز😻
تهیونگ:دارم از منظره لذت میبرم(نیشخند)
آت:چه منظـ..وای خاک به سرم پاشو گمشو پس چرا نمیگی من این جوری جلوت میرم و میام
برو بیرون
+بلند خندید که از زیبایی خندش ما خوداگاه حتی منم لبخندی زدم.
تهیونگ:اگه یه موقع خواستیم از اون کارا کنیم تو چیکار میکنی جوجه؟هوم؟جوجه خجالتی من
آت:تهیونگ بیا برو بیرون من لباس عوض کنم
تهیونگ:باشه باشه منم میرم حاضر شم.
(یکم بعد)
+بعد از آماده شدن و یه چصه میکاپ ،رفتم بیرون مشغول درست کردن صبحونه شدم.به ترتیب صبحونه های رنگا رنگ و خوشمزه ای درست کردم و داخل ظرفی که در داشت ریختم .
...
تهیونگ:از زیر هیچی نپوشیدن و فقط یه کت پوشیدم که یه دکمه داشت اونم پایین و در نتیجه کل قفسه سینم مشخص بود،پوشیدم.همون طور که داشتم میپوشیدم به این فکر کردم که اگه آت همچین لباسی بپوشه من نمیزارم قدم از قدم برداره ولی الان خودم دارم همچین چیزی میپوشم.
شلوارِکت و شلوارمم تنم کردم و بعد از زدن عطر و بستن ساعت و حالت دادن موهام خارج شدم.
وقتی به طبقه پایین رسیدم خواستم بلند صداش کنم که چشمم به آت افتاد که داره صبحونه درست میکنه.
پیرامون شده بود پس حتما داره واسه من درست میکنه که تو شرکت بخورم.
به فکرم لبخندی زدم و ذوق کردم رفتم سمتش.
این دختر چرا مثل بقیه دخترا نبود؟من دوست دختر دارم یا دوست پسر؟اصلا یکی مارو باهم ببینه فکر نمیکنه گیم؟موهاشو بالا با کلیپس جمع کرده بود و خودشم کت و شلوار پوشیده بود .
با یه میکاپ خیلی کم که حتی معلوم هم نبود.
این دختر حتی بلد نبود با لباسای قشنگ قشنگ دلبری کنه ولی حتی الانشم ناخواسته داره دلم میگیره بیشرففف.
تهیونگ:ات؟دیر شد بیا بریم
آت:باشه الان میام بچه گریون
تهیونگ:من بچه گریونم؟
آت:پ ن پ عمم بچه گریونه..حتما عمم دیشب داشت با گریه میگفت غلط کردم گوه خوردم نه؟
تهیونگ:خدایا ببین بخاطره یه نیم وجبی چند بار مجبور شدم گریه کنم هوم؟منی که احدی گریمو ندیده بود بخاطر دختری دور کمرش دور مچ منه گریه کردم.
بیا بریم توله بیا
...
+تو ماشین نشستم و راه با سکوت سپری شد.نزدیکای بیمارستان بودیم که گفتم
آت:مرسی همینجا نگه دار
تهیونگ:هنوز نرسیدیم که شرکت.واسه چی؟
آت:آقای کیم من امروز و مرخصی چند ساعته میگیرم .به مین سو قول دادم که برم پیشش
...
_اون صبحونه رو واسه مین سو درست کرده؟
(...)
+سلاممممم جناب مینننن حال و احوالتون چطوره؟؟
واستون صبحونه درست کردمم
مین سو:سلام به به چه عجب آقا اجازه دادن شما بیاین به دیدن ما
+همون لحظه تهیونگ از در وارد شد
مین سو:نه انگاری هنوز نزاشته..
تهیونگ:خب صبحونه آقا رو دادی؟حالا بیا بریم
آت:مگه نگفتم چند ساعت مرخصی میخوام؟
تهیونگ:من بهت مرخصی نمیدم
آت:داش مگه دست توعه؟
ششمین پارت امروز😻
- ۳.۸k
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط