شکوه غزل

شکوه غزل
حل می شود شکوه غزل در صدای تو

ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو

هر شب به روز آمدنت فکر می کنم

هر صبح بی قرار ترینم برای تو

بیدار می شویم ازین خواب هولناک

یک صبح جمعه با نفس آشنای تو

آدینه ای که میرسی و پهن می شود

چون فرش آسمانِ دلم زیر پای تو

یک روز گرم و روشن و سرشار می شویم

در خلسه ای که می وزد از چشم های تو

روزی که با شروع کلام تو مثل قند

حل می شود شکوه غزل در صدای تو
دیدگاه ها (۱)

نه طنابی میخواهدنه چهارپایه!هوای نبودنتبه دارم کشیده است...

تو ایران اگه بخوایم به رویاهامون برسیم تنها راهش اینه که بگی...

لبخند تو عشق است ولی با همگان نه ...با ما به از این باش ؛ ول...

صبح پنج شنبه

حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدا...

#سلام_امام_زمانم🌱حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و...

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط