bipolar “ دو قطبی “ P1

دو قطبی p1
فلیکس _ هیونجین + هان @ لینو #

چشماش تار میدید و دستاش پر خون بود بلند شد و کنارش رو دید خانوادش غرق در خون کنارش خوابیده بودن با وحشت روی زمین افتاد
+ هی فلیکس ! هی !
دوباره همون کابوس…
چندسالی میشد پیش هیونجین زندگی میکرد ولی هنوز کابوس هاش دست از سرش برنداشته بود هیچ وقت نفهمید اون روز چه اتفاقی افتاد ولی کابوس تموم شب هاش شد
+ حالت خوبه ؟ رنگت پریده… دوباره همون کابوس نه ؟
دستاش میلرزید و با سرش حرف هیونجین رو تایید کرد ‌
+ هیسس اروم باش تا وقتی من اینجام کسی بهت اسیبی نمیزنه باشه ؟
اروم تر شد و باهم بلند شدن
لینو و هان طبقه پایین زندگی میکردن و هر روزشون رو با هیونجین و فلیکس میگذروندن
ولی چی میشه اگه قاتل خانواده فلیکس یکی از همون ها باشه ؟ بعد ۱۰ سال زندگی باهم از خانواده هم به هم نزدیک تر بودن احتمالا فلیکس حتی حدس هم نمیزنه…
روز ها میگذشت تا شماره ناشناسی با فلیکس تماس گرفت
_ بله..؟ شمارو میشناسم ؟
* قبلا همو دیدیم لی فلیکس ولی بهتره حالا حالا ها این راز بمونه
_ من حتی کسی مثل شمارو یادم هم نمیاد میشه کارتون بگین ؟
* هنوز هم دنبال قاتل خانوادتی؟
یک لحظه نفسش بند اومد… کسی جز دوستاش نمیدونست همچین بلایی سر خانوادش اومده پس اون از کجا میدونست ؟
_ ب..ببخشید ؟ از کجا میدونی ؟
* جوابمو بده
_ اره اره دنبالشونم
* قاتل از چیزی که فکر میکنی نزدیک تره حتی به دوستاتم اعتماد نکن اگه واقعا میخوای بفهمی باید به دوستات از همه بیشتر شک کنی
* قطع

_ الو ؟ هی؟
شماره دیگه وصل نشد
رفت بیرون از اتاق ولی این بار با حالتی کاملا متفاوت…
دیدگاه ها (۲)

bipolar “ دو قطبی “ P2

bipolar “ دو قطبی “ P3

TXT جیگرای من ✪_✪

ᴜɴᴅᴇʀ ᴛʜᴇ Qᴜᴇᴇɴꜱ ꜱʜᴀᴅᴏᴡ{𝟸}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط