رمان ددی بی منطق من

p⁵

دکتر اومد سمتم و بهم اجازه داد برم تو رفتم و سرم رو گذاشتم روی سینش‌و آروم اشک می‌ریختم..هیون جین خوشگلم چرا بیدار نمیشی..مگه دوسم نداشتی..چرا رفتی تنهام گذاشتی...دیگه بسه برگرد...من اشتباه کردم...من ...من هنوزم عاشقتم...لطفاً بلند شو
...داشتن حرف میزدم که احساس کردم انگشتش تکون خورد بلند شدم و بدو بدو رفتم بیرون اتاق که دکترا رو صدا کردم بهم اجازه ندادن برم اتاقش...داشتن اشک می‌ریختم بعد 1⁵ مین دکتر اومد بیرون...د..دکتر حالش چطوره؟!
دکتر : تبریک میگم خانوم هوانگ همسرتون به هوش اومدن میتونید ببینیدش
ات : با چیزی که گفت قلبم واستاد..بدو بدو رفتم سمت اتاق..ه..هیون جین
هیونحین : ا..آت(بی حال)
ات : جونم...رفتم کنارش دراز کشیدم و محکم بغلش کردم که دستش رو گذاشت روی کمرم و نوازش میکرد
آت ,: دلم برات تنگ شده بود...اشک
هیون جین : م..منم ...سرفه
ات : حالت خیلی بده
هیون جین : تورو که دیدم خوب شدم ...
ات : هیون جین دوست دارم
هو
یونجین : ولی من عاشقتم..سرفه


پایان

ممنون که خوندید❤️
دیدگاه ها (۵۶)

چه خبرا بیایید بحرفیم:)

رمان هایی که قراره در سال های آینده براتون بزارم

رمان ددی بی منطق من

رمان ددی بی منطق من

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

پارت ۷۹

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط