ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۶۲ فصل ۳ )

اعصابم خرد شد و بازومو بغل کردم و با غیض گفتم الان وقت سرزنش کردنه؟ کی گفته سمت چپ شما به مقصد
میرسید حالا؟
و دندونامو به هم فشردم و گفتم ببین میدونی چیه؟تو فقط که منتظر این بودي من گند بزنم و سرکوفت بزني.. تمام راه منتظر بودي نه؟ خيلي رفتارت بده..
ابرو بالا انداخت و عصبي گفت: رفتار من یا تو؟
موش آب کشیده شده بودیم.
داد زدم تو
خشمش بیشتر شد و پوزخند زد و گفت:با کي اومديم
تعطيلات..
با غیض :گفتم اره با کی اومدی؟ باید با اون سلناي عزيزت میومدی چون مطمئنم اون به حرفات گوش میداد و گم و
گور نمیشدین
و با نفرت :گفتم شایدم با اون دختر ديشبي نگام کرد و عصبی گفت: چرت نگو..
با خشم گفتم اونی که چرت میگه تويي..
عصبي
:گفت تو ما رو کشیدی تو این خراب شده. الانم
به لطف مسيريابي افتضاح تو گم و گور شدیم. بعد تازه طلبکارم هستی؟
با خشم داد زدم تو منو کشیدي وسط بازي و زندگیت تو
منو انتخاب کردي که حالا سرکوفت بزني..
اخم غليظي کرد و عصبي :گفت چرا چرت میگی؟ اینا چه ربطي به هم داره؟ گم و گور شدیم. خیس خیس شدیم، داریم یخ میزنیم و نمیدونم باید از کدوم ور بریم اونوقت باید
قربونت برم؟
داد زدم: لازم نیست قربونم بري فقط دهنتو ببند.
داشتم خفه میشدم
لعنتي..
با خشم راه افتادم که پام گیر کرد به سنگي و خوردم زمین.
اخ..
با درد دست به کمرم گرفتم.
کمرم به سنگي خورده بود و تیر میکشید..
اومد جلو و هول و نگران گفت: چی شد؟الا؟
يه چيزي توي گلوم بود که امشب یا باید خالیش میکردم یا خفه میشدم غمباد میگرفتم میمردم.
عصبي به گل روی زمین چنگ زدم و پرت کردم سمتش و داد زدم مگه مهمه؟ مگه جز تو و خواسته هاي تو
عصبي
چیز دیگه ای هم مهمه؟ همه ما بی مصرف و افتضاحیم فقط
بي
تو خوبي..همه ما خلق شدیم تا توي مسخره به آرزوها و خواسته هات برسي..ما واسه همین اینجاییم دیگه..
اشکم از درد داشت در میومد. سکوت کرد و گرفته به لباس گلی شده اش و بعد یه جور پرغمی به من نگاه کرد.
غم نگاهش عصبي ترم کرد و با خشم باز گل پرت کردم سمت لباسش و با غیض :گفتم اینجوری نگام نکن..هر بلايي که سرم میاد تقصير توعه.. تقصير لال بازي توعه.. من که توي اين بازي مزخرفت دارم بازی میکنم چرا دهن لعنتیتو باز نميكني بگي چه مرگته؟
خشك گفت بس كن.
دیدگاه ها (۳)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۶۳فصل ۳ )خونم به جوش اومد و دندونامو ب...

پارت ۳۶۵فصل ۳ )میلرزیدم و به زور راه میرفتم و با وحشت دور و...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۶۱ فصل ۳ )با غیض گفتم به من نگو سیند...

های خفنا شب خوش .. راستش باید بگم چندین پارت ای که نوشتم ازم...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۷نيكول خودشو عقب کشید و جدی ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۱۰سعي كرد عادي و نرمتر با قضی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط