از خواب چشمهای تو تا صبح می پرم

.

از خـــــوابِ چشمهای تو تا صبح می پَرَم
ایــــن روزها هوای تــــو افتــــاده در سرم

هر سایه ای کـــه بگذرد از خلوتم...تویی
افتاده ای به جــــــان غـــــزل های آخرم

گاهی صــــدای روشنت از دور می وَزَد
گاهــی شبیه مـــــاه نشستــی برابرم

یا رو بـــه روی پنجـــــــره ام ایستاده ای
پاشیده عطـــــــر پیرهنت روی بستـــرم

گاهی میان چــــــادرِ گلـدارِ کودکی ت
باران گرفتــــه ای سرِ گلدانِ پـــرپــــرم

مثل "پری" در آینه ها حــرف می زنی
جز آه...هرچه گفته ای از یاد می برم

نزدیکِ صبـــــح، کُنـج اتاقـــم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب می پرم...!

#اصغر_معاذی
دیدگاه ها (۰)

سلام به خود عزیزم.نمیدونم چندوقته ازخودم قافلم.منوببخش.سراپا...

.ماه تابید و چو دید آن‌همه خاموش مرانرم باز آمد و بگرفت در آ...

حس می کنم حالش خیلی بده ! حس می کنم داره ازفشارغصه وغم له می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط