مافیای عاشق من
مافیای عاشق من 🖤🌱
پارت 3
جونگ کوک ویو:
تا اسم لئو رو شنیدم اتیش گرفتم و خواستم برم سمت لاریسا که جیمین گرفتم.
×عه عه جونگ کوک پسر خودتو جمع و جور کن.
+نمیتونم نمیتونم لئو کدوم خریه ها؟(جوری که لاریسا و جنی نشنون)
جنی ویو:
با لاریسا رفتیم اونور دیدیم بازم دارن میان. سرعتمون رو زیاد کردیم که دیدیم اونا هم سرعتشون رو زیاد کردن.
و یهو خوردیم به یه بم بست و اونا به ما نزدیک میشدن که جیمین منو چسبوند به دیوار.
×خب...؟
_چته مرتیکه عوضی ولش کن.شما ها رو من خوب میشناسم هول بیشعور میگم ولش کن.
×خانوم کی باشن؟
_به تو هیچ ربطی نداره من کیم. ولش کن.
×بیا برو بیا برو.
جونگ کوک تمام مدت داشت به اینا نگاه میکرد.
اها راستی لاریسا بوکس کار میکنه.
_ولش کن یه کاری دستت میدما.
×مثلا چه گوهی میخوای بخوری؟
+باهاش درس حرف بزن جیمین.
_به تو چه. تو هم مث همونی.
+ببین من دارم طرفداریتو میکنما.
لاریسا ویو:
وای این دوتا چقد کنه ان. یهو دیدم جنی زد جای حساس جیمین منم همزمان محکم به پا زدم تو شکمش.جونگ کوک رفت بهش کمک کرد و داشت جمعش میکرد که ما فرار کردیم. وسط راه جنی افتاد رو زمین و اونا هم بهمون رسیدن من سریع جنی رو کمکش کردم و بلندش کردم و دوییدیم. و رفتیم سر یه میز نشستیم که جنی مست بود و حالیش نبود ولی من مست نبودم و جنی رو جمع کردم. دوتا پسر اومدن سر میزمون و من بهشون گفتم مزاحم نشن و رفتن و دوباره اون دوتا هول بیشعور اومدن سر میزمون و من خواستم فرار کنم که جونگ کوک گف
+ببین تا کی میخوای فرار کنی؟میخواییم باهاتون حرف بزنیم.
_ما با شما هیچ حرفی نداریم اقای محترم لطفا مزاحم نشید.(سرد وجدی و عصبی)
٪بیا ببینیم چی میگن اونی لطفاا.
_ن تو خودت میدونی من به کسی اعتماد ندارم پس اگ میخوای حرف بزنی، خودت برو پیششون.
٪ن اونی باش باهات میام.
پارت 3
جونگ کوک ویو:
تا اسم لئو رو شنیدم اتیش گرفتم و خواستم برم سمت لاریسا که جیمین گرفتم.
×عه عه جونگ کوک پسر خودتو جمع و جور کن.
+نمیتونم نمیتونم لئو کدوم خریه ها؟(جوری که لاریسا و جنی نشنون)
جنی ویو:
با لاریسا رفتیم اونور دیدیم بازم دارن میان. سرعتمون رو زیاد کردیم که دیدیم اونا هم سرعتشون رو زیاد کردن.
و یهو خوردیم به یه بم بست و اونا به ما نزدیک میشدن که جیمین منو چسبوند به دیوار.
×خب...؟
_چته مرتیکه عوضی ولش کن.شما ها رو من خوب میشناسم هول بیشعور میگم ولش کن.
×خانوم کی باشن؟
_به تو هیچ ربطی نداره من کیم. ولش کن.
×بیا برو بیا برو.
جونگ کوک تمام مدت داشت به اینا نگاه میکرد.
اها راستی لاریسا بوکس کار میکنه.
_ولش کن یه کاری دستت میدما.
×مثلا چه گوهی میخوای بخوری؟
+باهاش درس حرف بزن جیمین.
_به تو چه. تو هم مث همونی.
+ببین من دارم طرفداریتو میکنما.
لاریسا ویو:
وای این دوتا چقد کنه ان. یهو دیدم جنی زد جای حساس جیمین منم همزمان محکم به پا زدم تو شکمش.جونگ کوک رفت بهش کمک کرد و داشت جمعش میکرد که ما فرار کردیم. وسط راه جنی افتاد رو زمین و اونا هم بهمون رسیدن من سریع جنی رو کمکش کردم و بلندش کردم و دوییدیم. و رفتیم سر یه میز نشستیم که جنی مست بود و حالیش نبود ولی من مست نبودم و جنی رو جمع کردم. دوتا پسر اومدن سر میزمون و من بهشون گفتم مزاحم نشن و رفتن و دوباره اون دوتا هول بیشعور اومدن سر میزمون و من خواستم فرار کنم که جونگ کوک گف
+ببین تا کی میخوای فرار کنی؟میخواییم باهاتون حرف بزنیم.
_ما با شما هیچ حرفی نداریم اقای محترم لطفا مزاحم نشید.(سرد وجدی و عصبی)
٪بیا ببینیم چی میگن اونی لطفاا.
_ن تو خودت میدونی من به کسی اعتماد ندارم پس اگ میخوای حرف بزنی، خودت برو پیششون.
٪ن اونی باش باهات میام.
- ۲.۶k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط