زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۵
مهربون و پرتلاشی بود و مدرسه نیومدن امروزش معنی خاصی داشت پروژه ی جدید ! و حتما اونقدر سنگین بوده که اونروز رو غایب شده بعنوان یه نوجوان شانزده ساله حس میکرد زیادی داره حرص میخوره چرا فقط خودش رو به اون راه نمیزد و سعی نمیکرد از پولهایی که در میآرن استفاده کنه ؟ خود مینسو تا حالا هزار و سیصد بار گفته بود که صاحب اون حسابها سرمایه دارهای خفنی آن که اینقدر کم شدن از حسابشون رو اصلا متوجه نمیشن! اصلا حقشونه !!! اگه اون عوضیا اینقدر پولهاشونو روی هم تلنبار نمیکردن که این اختلاف طبقاتی به وجود نمی اومد! هر وقت می اومد اینهارو برای تسکین برای خودش مرور ـ
۴ کنه هر وقت می اومد اینهارو برای تسکین برای خودش مرور اعصابش بیشتر خرد میشد و هرجور که بود حس میکرد به جای کار می لنگه. پوفی کشید و شوت محکمی زیر سنگریزه ای که از مدرسه تا اینجا همراهش بود زد و باعث شد گم بشه فقط برای چند ثانیه ایستاد و با چشمهاش گشت تا پیداش کنه اما برای همون چند ثانیه اصلا نفهمید چه اتفاقی افتاد.... دستش محکم کشیده شد و تا بتونه جیغ بزنه دستمالی جلوی دهنش رو گرفت و ثانیه ی بعد ، حتی قبل از اینکه بفهمه ماجرا چی بوده، بیهوش شده بود ... ۱۰ چشمهاشو نه توی خرابهای تاریک و نمور و نه دست و پا بسته باز کرد. چند لحظه اتاق کوچیک اما تمیز و خوشبویی که روی تختش خوابیده بود رو نگاه کرد و بخاطر گیجی بیهوشی به سختی شد و نشست. همه جای اتاق بوی شیرین و خنکی پیچیده بود و بلند لوازم داخلش همه سفید و خاکستری بودند . به کمدها و سرویس بهداشتی گوشه اتاق سرک کشید و چیزی دستگیرش نشد. ترسیده بود ... اول به حد مرگ ترسیده بود و حالا کنجکاوی و تمیز و لاکچری بودن اتاق کمی از ترسش کاسته .بود. دستگیره ی در رو کشید و متوجه قفل بودنش شد فهمید جدی جدی دزدیده شده و دلش دوباره بهم خورد برگشت لبه ی تخت و با استرس همونجا نشست. داشت به همه ی عوامل احتمالی فکر می.کرد خودش دشمنی نداشت. دختر خنثی و بی آزار چه دشمنی میتونست داشته باشه؟ اما پدر و احتمالا اوپا دشمنهای زیادی داشتند و این یعنی گروگان گیری ؟ میخوان کی رو تحت فشار بذارن ؟ پدرش که توی این دنیا نبود ... اما با امیدواری منتظر مینسو نشسته بود.
پارت ۵
مهربون و پرتلاشی بود و مدرسه نیومدن امروزش معنی خاصی داشت پروژه ی جدید ! و حتما اونقدر سنگین بوده که اونروز رو غایب شده بعنوان یه نوجوان شانزده ساله حس میکرد زیادی داره حرص میخوره چرا فقط خودش رو به اون راه نمیزد و سعی نمیکرد از پولهایی که در میآرن استفاده کنه ؟ خود مینسو تا حالا هزار و سیصد بار گفته بود که صاحب اون حسابها سرمایه دارهای خفنی آن که اینقدر کم شدن از حسابشون رو اصلا متوجه نمیشن! اصلا حقشونه !!! اگه اون عوضیا اینقدر پولهاشونو روی هم تلنبار نمیکردن که این اختلاف طبقاتی به وجود نمی اومد! هر وقت می اومد اینهارو برای تسکین برای خودش مرور ـ
۴ کنه هر وقت می اومد اینهارو برای تسکین برای خودش مرور اعصابش بیشتر خرد میشد و هرجور که بود حس میکرد به جای کار می لنگه. پوفی کشید و شوت محکمی زیر سنگریزه ای که از مدرسه تا اینجا همراهش بود زد و باعث شد گم بشه فقط برای چند ثانیه ایستاد و با چشمهاش گشت تا پیداش کنه اما برای همون چند ثانیه اصلا نفهمید چه اتفاقی افتاد.... دستش محکم کشیده شد و تا بتونه جیغ بزنه دستمالی جلوی دهنش رو گرفت و ثانیه ی بعد ، حتی قبل از اینکه بفهمه ماجرا چی بوده، بیهوش شده بود ... ۱۰ چشمهاشو نه توی خرابهای تاریک و نمور و نه دست و پا بسته باز کرد. چند لحظه اتاق کوچیک اما تمیز و خوشبویی که روی تختش خوابیده بود رو نگاه کرد و بخاطر گیجی بیهوشی به سختی شد و نشست. همه جای اتاق بوی شیرین و خنکی پیچیده بود و بلند لوازم داخلش همه سفید و خاکستری بودند . به کمدها و سرویس بهداشتی گوشه اتاق سرک کشید و چیزی دستگیرش نشد. ترسیده بود ... اول به حد مرگ ترسیده بود و حالا کنجکاوی و تمیز و لاکچری بودن اتاق کمی از ترسش کاسته .بود. دستگیره ی در رو کشید و متوجه قفل بودنش شد فهمید جدی جدی دزدیده شده و دلش دوباره بهم خورد برگشت لبه ی تخت و با استرس همونجا نشست. داشت به همه ی عوامل احتمالی فکر می.کرد خودش دشمنی نداشت. دختر خنثی و بی آزار چه دشمنی میتونست داشته باشه؟ اما پدر و احتمالا اوپا دشمنهای زیادی داشتند و این یعنی گروگان گیری ؟ میخوان کی رو تحت فشار بذارن ؟ پدرش که توی این دنیا نبود ... اما با امیدواری منتظر مینسو نشسته بود.
- ۳.۹k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط