پشیمونی
پشیمونی..
پارت ۱۸
ویو نویسنده
جنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک داده بود.
دستش رو دراز کرد.
کوک نگاهی به دستش انداخت و با لبخند دستای جنا رو تو دستای خودش فشرد..
جنا: از دیدنشون خرسندم جناب جئون
کوک: اوه بانو..منم خوشحالم از دیدنتون.
جنا کمی متعجب شد ولی بروز نداد.
جنا: مرسی مستر جئون
جنا خواست دستاش رو جدا کنه که جونگکوک دستش رو کشید و کنار خودش نشوندش..
جنا: اوهه..ممنونم..خودم..میتونستم.
جونگهی نگاهی به اون دو انداخت... جیمین و تهیونگ باهاش صحبت کرده بودن..و حالا دو به شک بود..
بزاره این اتفاق بیوفته یا نه..
اون یه بار این ریسک رو انجام داد..و از عاقبتش پشیمون شد...
اما از طرفی لیام دیگه اون بچه خوشحال نبود..همش تظاهر به خوشحالی میکرد.
جنا هم کم مونده بود خودش رو نابود کنه..از جونگکوک هم خبر داشت..میدونست چی قراره پیش بیاد ولی نمیدونست..
جونگ کوک هم نقشه رو میدونه یا نه؟!
جو ساکت و سنگین بود که تهیونگ به حرف اومد.
تهیونگ:...
ادامه دارد...
پارت ۱۸
ویو نویسنده
جنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک داده بود.
دستش رو دراز کرد.
کوک نگاهی به دستش انداخت و با لبخند دستای جنا رو تو دستای خودش فشرد..
جنا: از دیدنشون خرسندم جناب جئون
کوک: اوه بانو..منم خوشحالم از دیدنتون.
جنا کمی متعجب شد ولی بروز نداد.
جنا: مرسی مستر جئون
جنا خواست دستاش رو جدا کنه که جونگکوک دستش رو کشید و کنار خودش نشوندش..
جنا: اوهه..ممنونم..خودم..میتونستم.
جونگهی نگاهی به اون دو انداخت... جیمین و تهیونگ باهاش صحبت کرده بودن..و حالا دو به شک بود..
بزاره این اتفاق بیوفته یا نه..
اون یه بار این ریسک رو انجام داد..و از عاقبتش پشیمون شد...
اما از طرفی لیام دیگه اون بچه خوشحال نبود..همش تظاهر به خوشحالی میکرد.
جنا هم کم مونده بود خودش رو نابود کنه..از جونگکوک هم خبر داشت..میدونست چی قراره پیش بیاد ولی نمیدونست..
جونگ کوک هم نقشه رو میدونه یا نه؟!
جو ساکت و سنگین بود که تهیونگ به حرف اومد.
تهیونگ:...
ادامه دارد...
- ۱۰.۰k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط