منطق بعضییییرمان های اردیایی

منطق *بعضیییی*رمان های اردیایی:
یه دختری بوده به نام دیانا که با داداشش/باباش زندگی میکرده
(قطعاااا هم مامان و بابای یکیشون[ارسلان یا دیانا] مرده 100%😂)
داداشه یا باباعه تو کار قمار بوده و با دیانا زیاد خوب نبودن
بر همین دیانا رو میفرستن توی یه عمارت
عمارته یه ارباب داشته به نام ارسلان
اول دیانارو اذیت میکنه
بعد مدتی از دیا خوشش میاد و پیشنهاد رل میده
بعد اینا باهم رابطه جن.سی برقرار میکنن و بدووووون اینکه با خبر باشن دیانا حامله میشه، بعد بچشون سقط میشه و دیانا ناراحت میشه و ارسلان دلداریش میده
بعد یه مدت ارسلان بهش پیشنهاد ازدواج میده و دیاناهم قبول میکنه و بعد یکی دوسال بچه دار میشن و تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی میکنن...
آهان راستی اون وسطای رمان یا شقایق یا هستی یا مهگل میخوان توی رابطه اردیا جدایی بندازن
و اینم بگم که کسی اگه با خوندن این پیام از دستم ناراحت شد، نشه چون شوخی بود🙂😂
دیدگاه ها (۲۶)

چجوری با پیج من آشنا شدید؟

حقیقت پنهان🌱part 93ارسلان: داداش کی(چه کسی) رفت اصن راحب چی ...

حقیقت پنهان🌱part 92متین:*رسیدیم ویلا، بلافاصله در ماشینو باز...

پانیذ یا نیکا؟ وایییی من دوباره خودمو توی دوراهی قرار دادم😂ع...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

تناسخ چپتر ۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط