رمان

رمان ✩
پارت : ۳ ، فصل ۲➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
مرینت واقعا ناراحت بود 😩
رفت تو تخت با گریه خوابید 😭
صبح روز بعد 🥱
مادر مرینت رفت تا مرینت بیدار کنه 😀
مادر مرینت:دخترم بیا صبحانه بخور پاشو به خودت برس☹️
مرینت: حوصله ندارم مامان😢
مادر مرینت: آخه اینطوری که نمیشه😔
مرینت: مامان لطفا سر ب سرم نزار میخوام بخوابم 😪
مادر مرینت:باشه دخترم ولی پاشو برو مدرسه 💔
مرینت: .... 😭
(در حال حاضر به مرینت وصل نیستیم😐😂)
بعد یک هفته مرینت حالش خوب میشه و میره روانشناس چرا چون بعد طلاق حالش اصلا خوب نبوده
دکتر تونست حالشو بهتر کنه با کمک خود مرینت 👩🏼‍⚕️🚶🏼‍♀️
مرینت روز بعد میره مدرسه 🏫
مرینت:سلام بچه ها🥰🤚
الیا: سلام مرینت واقعا ناراحتم چرا نبودی واقعا برای لوکا متاسفم 😠
نینو:مرینت حالت بهتره؟🤔
مرینت:اصلا نمیخوام حرفش رو بشنوم لطفا جلوی من اسم اونو نبرید بچه ها من تازه خوب شدم
دیگه نمیخوام به یاد بیارم🙂💘
دیدگاه ها (۰)

چرا انقدر کم حمایت ☹😭اگه دوست نداشتین دیگه نمیزارم 😶😪

چقدر کیوت 🥺🤧

#پست_جدید🌹😜

#پست_جدید🤭

پارت اول خندیدن ماه 🌚🌙✨

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط