حکایت نماز قضا

حکایت نماز قضا

زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند.
چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید . گفت : نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که بکار آید.

_____________
کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
دیدگاه ها (۱)

#حدیثاگر دوست داری که خداوند عمرت را زیاد کند، پدر و مادرت ر...

#سخن_بزرگاناستاد #پناهیان__________________ کانال نجات از گن...

محبت به والدین از دو جنبه می تواند مؤثر باشد هم رفتار و هم گ...

طرح| تذکر رهبرانقلاب درباره عدم اسراف غذا و داروعضویت در کان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط