عشق یهویی

سلام من ات هستم همه منو میشناسید خب ببینید چه اتفاق جالبی افتاده بخاطر یه دختر بی شعور دلقک از مدرسه اخراج شدم و به همین دلیل از خونه هم بیرون شدم .....(ات+کوک - )

......
یه آگهی استخدام دیدم داخل بار بود اما بار خوبی بود پول زیادی میده خب من 17 سالمه و خب هنوز باکره هستم
د.....
داشتم کار میکردم

دریک : هی دختر برای من یه شامپاین بیار سریع

ات : باشه اقا ... هی شما ...
دریک : اره همونیم که نجاتت داد
آت : واقعا ممنونم ازتون
.....

ساعت دوازده

آت : چیزی لازم دارید ؟؟
دریک : تو رو میخوام

ات سریع به سمت خونه دوید اما دریک پشت سر اون میومد ات یه مرد رو با بادیگارد رو دید و زود پشتش قایم شد

آت: آقا لطفا بهم کمک کن میخواد بهم تجاوز کنه

کوک : می‌دونی از کی کمک میخوای
آت : از هرکی فقط کمک کن
کوک : بهم چی میرسه ؟
آت: شامپاین مجانی
کوک : خوبه

دریکه دست ات رو گرفت اما با دیدن جونگکوک خوشکش زد و جونگکوک به اون مرد شلیک کرد

جونگکوک: بار کجاست ؟
ات: او.. اونور
جونگکوک: این درصد از شامپاین خیلی تحریک کننده هست
ات: ببخشید فقط همین رو داریم
کوک : خب من کوکم نمی‌خوای باهام همراه باشی

آت : من سنم برای این کارا کوچکه و بعدش دلم نمی‌خواد باهات همراه باشم

جونگکوک: می‌دونی کیو رد می‌کنی دختری هرزه ؟(عصبی و داد )

ات: من هرزه نیست من تا حالا به هیچ کس ندادم که تو بخوای همچین حرفی بزنی احمق

کوک : دختره ی هرزه یطوری می‌کنمت که ناله از روی درد کنی نه لذت و براید بغلش کرد و بردش تو لیموزین و.....



میدونم افتظاح شد اما خب به هر حال نظرات شما رو در کامنت بنویسید و دوستون دارم خداحافظ 🫂🫶💗💗💗🥺
دیدگاه ها (۲)

عشق فراموش نشدنی

بچه ها بیام پی کی با هم چت کنیم حوصلم سر رفته دختر البته

هنرمند کوچولوی من

هنرمند کوچولوی من

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط