چشمقهوهایجانم
#چشم_قهوهای_جانم👁️
#چشمهایش مغازه ای بود در شمالی ترین نقطه ی صورتش
و پشت ویترین غبار گرفته ی عینکش
احساس بود، سادگی بود، خیسی اشک بود
صف بسته بودند خریدارانی همه دست به نقد
اما او کسی نبود، محتاج نگاه غریبه های شهر
خریدار بود و او چشم انتظار کسی که خریدار نبود
نگاه فروشنده ی ما، در پی رهگذری بود
که عبور دوباره اش از آن حوالی
آرزوی هر روزه اش بود
کسی که بیاید و یکجا ببرد، هرآنچه را که برایش به تاراج گذاشته است
غرورش را، نگاهش را، وجودش را
اما میترسم، از سرنوشتی که شاید برایش تلخ نوشته اند
اگر سالها نشست و نیامد چه؟
با فردایی خالی از عشق
با دوستت دارمی که کنج دلش ، چه خواهد کرد؟
#یکشنبه_۲۷_تیرماه_۱۴۰۰
#چشمهایش مغازه ای بود در شمالی ترین نقطه ی صورتش
و پشت ویترین غبار گرفته ی عینکش
احساس بود، سادگی بود، خیسی اشک بود
صف بسته بودند خریدارانی همه دست به نقد
اما او کسی نبود، محتاج نگاه غریبه های شهر
خریدار بود و او چشم انتظار کسی که خریدار نبود
نگاه فروشنده ی ما، در پی رهگذری بود
که عبور دوباره اش از آن حوالی
آرزوی هر روزه اش بود
کسی که بیاید و یکجا ببرد، هرآنچه را که برایش به تاراج گذاشته است
غرورش را، نگاهش را، وجودش را
اما میترسم، از سرنوشتی که شاید برایش تلخ نوشته اند
اگر سالها نشست و نیامد چه؟
با فردایی خالی از عشق
با دوستت دارمی که کنج دلش ، چه خواهد کرد؟
#یکشنبه_۲۷_تیرماه_۱۴۰۰
- ۱.۱k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط