چند پارتی جیمین

چند پارتی جیمین 🌸💞...

بورا: سریع بیدار شدم«اخخ معذرت میخوام خیلی منتظر موندید؟»
جیمین: اره خب نمیدونستم کجا بریم
بورا: این ادرسه لطفا به این ادرس برید....
بلاخره رسیدیم «ممنون»
جیمین: خواهش خدافظ
بورا:
بلاخره رفتم خونه رو تخت دراز کشیدم بعده چند ساعتی رفتم و غذایی برای خودم درست کردم تقریبا ساعتای 2 عصر بود باید اماده میشدم و به مغازه میرفتم
موهامو باز گذاشتم و رژی صورتی رنگ زدم....
خانم کیم: سلام عزیزم اومدی
بورا: سلام اون اقاعه هنوز نیومده؟
خانم کیم: چرا اومده گفت میخواد باهات صحبت کنه
بورا: منننن؟؟؟؟ وای یعنی باز چیکارم داره
«او سلام کاری داشتید؟»
جیمین: بله...
میخواستم یک کت و شلوار خوب بهم پیشنهاد بدید برای یک مراسم مهم میخوام
بورا: بله حتما ...
اینه بفرمایید
جیمین:
رفتم پوشیدم انذازم بود پس همینو میخرم
بورا: مبارکتون باشه
جیمین:
خیلی ممنون اگه بخواید با خانم لی حرف میزنم امروزو زود برید برحال شاید کسی منتظرتون باشه..
بورا: نه ممنون، من با خانوادم زندگی نمیکنم
جیمین: نه منظورم این نبود شاید..
بورا: نداشتم حرفش تموم شه «من با کسی نیستم»
جیمین: اهاا بله خدانگهدار..
بورا:
بلاخره رفت چرا یکم عجیب بود این حرفش برام؟؟ بیخیال بابا
جیمین:
وقتی گفت تنهام خوشحال شدم برحال کاره من اسون تر شدد:)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت 💙؟
دیدگاه ها (۹)

میدونم نمیگید ولی....

چند پارتی جیمین 🌸💞... بلاخره کارم تموم شد رفتم خونه رو تخت د...

جوابی به ناشناس 🌙«عاا خودمم اینجوری فکر میکنم، خودمم از فیکا...

جوابی به ناشناس 🌙«یادم رفته بود😂» «درست حس میکنی:)» «بیا بغل...

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

نام فکی:عشق مخفیPart: 18ویو ات*از ماشین پیاده شدم*ی بادیگارد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط