هر چه کنم نمی شود تا بروی تو از دلم

هر چه کنم نمی شود ، تا بروی تو از دلم ،،
از تو فرار می کنم ، باز تویی مقابلم ،، پای کشیده ام ز تو ، تا بروی ز خاطرم ،،
باز به کوچه باغ غم ، دستِ تو شد حمایلم ،،
عقل به جنگ تن به تن ، عشق ،، تمامِ حرفِ من ،،،
عقل چه قائله به پا ، کرده به عشق قایلم ،، دل به جهان نبسته را ، تاجِ شهان شکسته را ،،
از چه گدای خود کنی؟ رو زِ بَرم ، نه سائلم ،،
صورت من رصد مکن ، درد مرا به صد مکن ،،
داسِ نگاه تو عجب ، کی برسد به حاصلم ..؟
بادِ خزان وزیده شد ، باز گرفته این دلم ،، کی تو بهار می رسی ..؟ حل شود آه ، مشکلم ،، 
دیدگاه ها (۲)

آخر ای دوست نخواهی پرسیدکه دل از دوری رویت چه کشیدسوخت در آت...

قسم به این دل ویران دلم هوای توداردبه این دو دیده گریان دلم ...

در کوی می پرستان کس درد ما نداند ساقی شکوه غم را ازدیده ام ن...

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشمعاشق نمی شوی که ببینی چه می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط