شات

شات (۵)
ته خوب من...
بیهوش شد
کوک:ته.... تههه... بیدار شو داداش چت شد تو
دست گذاشتم رو پیشونیش داغ بود جوریکه باهاش میشد اب جوش داد
ی جوری بلندش کردم بردم گذاشتمش تو ماشین رفتم سمت بیمارستان
یونا ویو:
به کوک زنگ زدم اول جواب نداد برای بار دوم جواب داد
کوک:سلام
یونا:سلام .. میگم جونگکوک ته پیش تو نیومده
کوک:چرا (مکث) میگم پاشو بیا بیمارستان
یونا:چرا مگه چی شده
کوک:میگم ولی هول نکن .... ته حالش بد شده
یونا. اینو که گفت ی لحظه به هم ریختم گفتم لوکیشن بفرسته برم
رسیدم بیمارستان . رفتم داخل جونگکوک و دیدم وقتی دید من اومد بلند شد
یونا:خب کجاست؟؟
کوک: اوناها تو اون اتاقه
باش مرسی میرم پیشش
رفتم سمت اتاق . تهیونگ(بغض)
رفتم پیشش نشستم دستشو گرفتم به دستگاه هایی که بهش وصل بودن و سرمی که تو دستش بود نگاه کردم
چرااااا چرااااا من این کارو باهات کردم لطفا بیدار شو (گریه)
توروخدا بخدا قول میدم جایی نرم فقط پیش تو بمونم بلد شو
کوک گفته بود سرمای شدیدی خورده معدشم شست و شو دادن
همش تقصیر منه همشو من کردم اگه نمیرفتم اون مهمونی لعنتی اینطوری نمیشد
ته ویو:

هعی😑 لایک کنید❤
دیدگاه ها (۳۴)

شات(۶) چشامو باز کردم نور سفیدی دیدم حدس زدم بیمارستان باشم ...

شات (۷) اخر ته*😁*ببخشید دیگه انجام نمیشه حالا من کی مرخص میش...

شات(۴)یونا ویو دیشب با ته دعوای بدی کردیم از خونه زد بیرون ن...

شات(۳)یونا ویو:تو مهمونی سنگینی نگاه های یکی رو حس کردم خودش...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط